Dienstag, 27. Dezember 2011

مهندس مسعود هارون مهدوی - آیا آمریکا در مقابل چین لُنگ انداخته؟








مهندس مسعود هارون مهدوی

آلمان - مونیخ

Harun-Mahdavi@t-online.de





خان یا خواجه؟

آیا آمریکا در مقابل چین لُنگ انداخته؟



اخیراً یکی از فرستنده های خبری آمریکا مصاحبه ای با خانم کلینتون وزیر خارجه آمریکا ترتیب داده بود که بیشتر در ارتباط با موقعیت آمریکا در مقابل چین بود، از جمله مطالبی که مابین آنان رد و بدل می شد گسترش نفوذ چین در میان سایر کشورها بود که وزیر خارجه آمریکا در پاسخ برگزارکننده برنامه با لحنی ملتمس که دال بر درماندگی آمریکا در مقابل قدرتمندی چین بود، اعلام کرد که هیچ مخالفتی با دست درازی چین به مراکز اقتصادی کشورهائی که از منابع بسیار غنی برخوردار هستند ندارد، ولی این انتظار را از چین دارد که لااقل حق و سهمی هم برای آمریکا قائل شود.





با توجه به انعکاس این خبر تکلیف خیلی از زمامداران کشورها روشن شد که چنانچه به پدرخوانده نیاز داشته باشند، در آینده نام آن چین است.

سالهاست که حکومت جمهوری اسلامی چین را ابرقدرت دانسته و بخاطر خروج از انزوا سیاسی چین را به پدرخواندگی قبول کرده و از این بابت ناچار است که باج سبیلی به این پدرخوانده بدهد تا در صورت لزوم در مراجع بین المللی از حکومت جمهوری اسلامی پشتیبانی بعمل آورد.

بهمین دلیل هم هست که پیشاپیش خوانچه جهیزیه اش را که شامل ۱۵% نفت مورد نیاز کشور چین می باشد دو دستی پیش کش پدرخوانده می کند.

با توجه به محتوی قرارداد فروش نفت به چین و نحوه پرداخت پول آن کاملاً می توان پی به منافع سرشاری که چین از این بابت نصیبش می شود برد، چون مردم ایران بعوض دریافت پول نفت ناچاراً تن به خرید اجناس تولیدی چین بدهند.

البته باید یادآور شد که عملکرد کشور عربستان سعودی هم در ارتباط با آمریکا غیر از این نیست.

عربستان سعودی هم تا امروز ۱۱% نفت مورد احتیاج پدرخوانده اش را که آمریکا باشد تأمین کرده و در مقابل یا باید تجهیزات نظامی دریافت می کرده و یا اینکه از نفوذ آمریکا مابین دیگر کشورها بخصوص کشورهای اروپائی برای تداوم بخشیدن به حکومتش ازحمایت آنان بهره مند می شده، بهمین خاطر هم تاکنون بجز در چند مورد تا بحال دیده و یا شنیده نشده که از طرف دولتمردان و فرستنده های خبری این کشورها که از طرفداران دمکراسی و مصوبات حقوق بشر هستند و مردمشان از یک سیستم دمکراسی برخوردار می باشند نسبت به حکومت دیکتاتوری تمام عیار عربستان سعودی که فضای آن به مراتب از مصر و تونس خفقانتر و قوانین حقوق بشر را زیر پا می گذارد انتقاد کنند و یا اقدام به تحریم و یا صحبتی در این مورد شده باشد.

بنابر مواردی که به آن اشاره شد اگر بخواهیم استثناء قائل شویم و عدالت را رعایت نکنیم، آنوقت است که حکومت هائی همچون جمهوری اسلامی بخودشان اجازه می دهند که نهایت سؤاستفاده را از این بابت بکنند.

تضعیف آمریکا و همپیمانانش و از طرف دیگر تلاش مردمان کشور چین که به قدرتمند شدن این کشور منجر گردیده باعث تزلزل و سردرگمی کشورهای آمریکا و اروپائی شده تا بحدی که از نظر اقتصادی و اقدامات سیاسی کنترل خود را از دست داده اند.

باعث و بانی تحولات اخیر که در کشورهای قاره آفریقا از جمله تونس، مصر و لیبی اتفاق افتاد و به سقوط حکومت های دیکتاتوری این کشورها انجامید، بیش از هر چیز دیگری پشتکار و فداکاری تؤام با شهامت این ملت ها بوده که در تمام طول این مبارزات مصراً به شعار آزادی و دمکراسی که بیان کننده خواست اکثریت آنان بود می پرداختند و با تمام وجودشان می خواستند به آن واقعیت ببخشند.

باید قبول کنیم که قیام مردم این کشورها تنها بخاطر نبود آزادی و دمکراسی که می خواستند به آن دست پیدا کنند بود نه چیز دیگری.

با توجه به شناختی که نسبت به اصول دمکراسی داریم، میدانیم که سیستم دمکراسی با یک حکومت مذهبی نمی تواند همخوانی داشته باشد و کاملاً با یکدیگر مغایرت دارد. بنابر این هدف از این مبارزات برپائی یک حکومت مذهبی نبوده.

در طول این مبارزات محتوی شعارهائی که مردم این کشورها و همینطور کشورهائی که دارای سیستم دمکراسی بودند از جمله آمریکا و کشورهای اروپائی حاکی از جایگزین کردن سیستم دمکراسی بجای سیستم های دیکتاتوری بود. حال ناگهان از اکثریت داشتن اسلامیست ها در انتخابات صحبت می کنند و برپائی یک حکومت اسلامی مطرح می شود. فرستنده های رادیو و تلویزیون کشورهای غربی که تا دیروز قول دمکراسی می دادند ناگهان لحن و برخوردشان تغییر پیدا می کند و بنحوی از اسلامیست ها حمایت و میکروفون هایشان را بیشتر در اختیار آنان می گذارند تا طرفداران دمکراسی.

اجازه بفرمائید برگردیم به زمانیکه اتحاد جماهیر شوروی با حمله به افغانستان و اشغال این کشور شدیداً مورد اعتراض اکثریتی از کشورهای جهان آزاد قرار گرفت که بلافاصله از طرف آمریکا و همپیمانانش اقداماتی جهت مقابله با آن انجام شد که یکی از آن اقدامات سازمان دهی مجاهدین اسلامی که شامل گروه طالبان و بن لادن بود گردید و دیگری حمایت کردن از انقلاب ایران که به سقوط حکومت شاه و بجای رسیدن به دموکراسی و آزادی به روی کار آمدن حکومت جمهوری اسلامی ختم شد.

در آن سالها اجرای طرح کمربند سبز به تمام مسائل دیگر سیاسی آن منطقه ارجحیت داشت. عقب راندن اتحاد جماهیر شوروی از افغانستان که بعدها به فروپاشی آن ختم شد در رأس اهداف آنان قرار داشت. البته آنان به اهدافشان رسیدند ولی ملتهای این مناطق میبایستی قیمت گزافی بابت آن بپردازند که هنوز هم ادامه دارد.

تغییر و تحولاتی که در کشورهای همجوار خلیج فارس در ٣۰ سال گذشته بخصوص ایران صورت گرفته باعث شده که این مناطق ثبات امنیتی خود را از دست بدهند. البته برای صادرکنندگان تجهیزات نظامی ایده ال بوده ولی برای ساکنین این مناطق جز زجر و محنت چیز دیگری بهمراه نداشته است.

ملت افغانستان سال ها است که روی آرامش بخود ندیده. روزی نیست که از کشته شدن تعدادی از مردم نجیب و بیگناه افغانستان با خبر نشویم و زجر و بدبختی این ملت را شاهد نباشیم.

متأسفانه در حال حاضر هیچ امیدی به رفع این نابسامانی ها و آشوبهائی که خواب را از ملت افغانستان گرفته دیده نمیشود.

از رُخداد انقلاب در ایران حدود ٣٢ سال می گذرد. در آن روزها تمام حرکات و خبرهائی که از خبرگزاریهای مهم بخاطر به ثمر رساندن انقلاب پخش میشد دال بر این بود که بزودی دمکراسی را در آغوش خواهیم گرفت. ساعتی نبود که دستگاه های خبر پراکنی مژده دمکراسی و آزادی به ملت ایران ندهند. امروز میبینیم دقیقاً با همان راه و روشی که ملت ایران را به بازی گرفتند در مورد ملت های مصر و تونس و لیبی هم به اجرا گذاشته شده اند. هنوز که هنوز است در ذهن ما وعده های آنان باقی مانده. در آن سالهای آخر رژیم شاه تا اوایل انقلاب ما آدمهای خوش باور، آن را قبول میکردیم و با امید به آن دلخوش بودیم. قافل از اینکه برای ما چه خوابی دیده اند.

حال باید دید که این نخبگان سیاسی دنیای غرب دوباره چه خوابی برای ما ملتهای خوش طینت و خوش باور دیده اند و قصدشان از این بازیهای سیاسی اخیر چه چیزی می باشد و هدف آنان از این همه سر و صدا و سرمایه گزاری چیست؟

چنانچه بخواهند بگویند بخاطر رفاه و آزاد ساختن ملت های قاره آفریقا دست به این کارها زده اند باید عرض کنم حتی مرغ پخته هم خنده اش خواهد گرفت چه برسد به انسان هائی که ناظر به این تغییر و تحولات هستند بخصوص نسل جوان که از بینش خاص خودشان برخوردارند و گول این مزخرفات را نخواهند خورد.

همانطور که ٣٢ سال پیش خیلی از ژورنالیست های مشهور و سیاستمداران با تجربه و روشنفکران و طرفداران حقوق بشر بعد از چند سال تازه با خبر شدند که روی دست خورده اند و چه کلاهی سرشان رفته است (به غیر از آنان که مزدور بودند و نقش بسیار مهمی در گمراه کردن مردم داشتند).

در آن سالهای قبل از انقلاب با پوشش شعار مبارزه با نقض حقوق بشر در ایران که البته بیربط هم نبود در پی مقاصد خودشان بودند و مردم را بدنبال خودشان کشیدند که البته قصد آنها بهیچوجه دفع این معضلات نبود. امروز هم به همان راه و روش متوسل شده اند. تمام آن دلسوزیها بخاطر پیاده کردن طرح کمربند سبز بود که بمعنای ممانعت از پیشروی اتحاد جماهیر شوروی آن زمان به خلیج فارس و دستیابی به منابع نفتی کشورهای اطراف آن بود.

حال باید دید در پشت هدیه دمکراسی و آزادی به ملتهای آفریقا دوباره چه طرحی خوابیده؟

آیا رنگ آن هنوز سبز است یا به زردی گرائیده؟

آیا این حرکات برای جلوگیری از پیشروی و نفوذ بیشتر چین به این مناطقی که اکثراً از صادرکنندگان طلای سیاه می باشند هست، یا اینکه می خواهند در مقابل تشیع تسنن را علم کنند و از درگیر شدن آنان از دو جهت سود ببرند و یا همان سیاست جنگ افروزی را که در طول ۸ سال جنگ ایران و عراق پیش گرفته بودند ادامه داده و همچنان به دامن زدن آتش چنگ بافزایند؟

که به این طریق هم باعث تضعیف اسلامیست ها شده اند و هم می توانند از فرصت استفاده کرده و خودشان را بسازند و همزمان تا می توانند به هر دو طرف محتوای انبارهای نظامیشان را قالب کرده ومبالغی را که بابت خرید نفت پرداخت کرده اند به خزانه های خود برگردانند.

به حافظ متوسل می شوم و دیوان او را می گشایم و جواب می شنوم:

در این شب سیاهم، گم گشت راه مقصود

از گوشه ای برون آی، ای کوکب هدایت

از هر طرف که رفتم، جز وحشتم نیفزود

زنهار از این بیابان، وین راه بی نهایت

Freitag, 11. November 2011

هوشنگ کردستانی - جبهه ملی خارج از کشور






ایران آبستن حوادث است


از رویدادهایی که در چند ماه اخیر در خاورمیانه عربی اتفاق افتاد می توان به این نتیجه رسید که ایران آبستن حوادث غافل گیرانه است.
سقوط حکومت های خودکامه در تونس و مصر و سپس لیبی- بدون آنکه بخواهیم وارد ماهیت نیروهای جایگزین و میزان دخالت قدرت های غربی در این ماجراها شویم - و ادامه شرایط رو به وخامت سوریه نشانگر ادامه سقوط خودکامگان در منطقه از یمن تا بحرین و حتی عربستان سعودی است.
البته آنچه برای ما ایرانیان مهم است این است که روند سقوط دیکتاتوری ها آیا به ایران هم خواهد رسید و در صورت پاسخ مثبت چگونه و در چه زمانی؟
از بررسی رخدادهای اخیر و پیش بینی آنچه به احتمال می تواند در آینده اتفاق افتد این نتیجه گرفته می شود که موج دیکتاتورستیزی که از دیر زمان در ایران آغاز شده بزودی به ساحل خواهد رسید.
سقوط بشاراسد، بی شک باعث کاهش نفوذ جمهوری اسلامی و افزایش نفوذ ترکیه در منطقه خواهد شد.
با وجود تهدیدهای بشار اسد از اینکه چنانچه از سوی نیروهای خارجی به سوریه حمله نظامی شود خاورمیانه به آتش کشیده می شود و نیز مخالفت چین و روسیه به تکرار وقایع لیبی در سوریه که هم پیمان سنتی روسیه است، می بینیم که بشار اسد در آستانه سقوط قرار گرفته است . که این خود به منزله آغاز شمارش معکوس سقوط جمهوری اسلامی می تواند باشد.
با پایان یافتن مأموریت سربازان آمریکائی در عراق، که تا آخر سال ٢۰۱۱ اعلام شده، امکان هر گونه واکنش انتقام جویانه توسط سپاه پاسداران نسبت به منافع آمریکا در عراق عملاً منتفی می گردد.
افزایش شمار نظامیان ایالات متحده آمریکا در امارت نشین های جنوب خلیج فارس و عربستان سعودی به قصد مراقبت از این منطقه نفت خیز و واکنش بهنگام نسبت به حملات احتمالی سپاه پاسداران به منافع این کشورها، اخطاری است به جمهوری اسلامی که با آتش بازی نکند.
چراغ سبز آمریکا به عربستان برای اعزام نیرو به بحرین و خاموش کردن حرکت آزادیخواهان مردم در شرایط کنونی بیشتر برای جلوگیری از نفوذ جمهوری اسلامی در این کشور است که همواره بخشی از ایران بوده و اکثریت مردم آن خود را ایرانی می دانند.
طرح سناریو اقدام عوامل سپاه پاسداران برای ترورسفیرعربستان سعودی در آمریکا که ازدید بسیاری از مفسران آمریکائی و غربی از منطق بدور است و عنوان کردن برنامه حمله به سفارت اسرائیل در واشنگتن پس از ترورسفیرعربستان گر چه بعداً تکرار نشد همه نشانگر آنست که زمامداران آمریکا در مسیر آماده کردن افکار عمومی مردم کشور خود برای برخورد نظامی احتمالی با جمهوری اسلامی می باشند.
اساساً در کشورهای صاحب دمکراسی که مردم صاحب اختیار کشورند هیچ زمامداری بدون آگاهی، رضایت و حمایت افکار عمومی نمی تواند اقدام به یک درگیری نظامی نماید. طرح این سناریو دولت مردان عربستان را نیز بیش از گذشته متقاعد کرده است که سران جمهوری اسلامی در پی ضربه زدن به منافع و اعتبار آن ها در خارج از عربستان هستند. اعتقادی که می تواند شرایطی پدید آورد تا در صورت برخورد نظامی آمریکا یا اسرائیل با ایران این کشور استفاده از بخش هایی از خاک خود را در اختیار این دو کشور قرار دهد. و همچنین در صورت قطع صدور نفت ایران، برای جلوگیری از افزایش بهای نفت با بالا بردن تولید صادرات نفت خود از ایجاد یک بحران اقتصادی جهانی جلوگیری نماید.
تندروهای حکومت اسرائیل که همواره معتقد و در تدارک حمله هوایی به مراکز اتمی جمهوری اسلامی و پایگاه های نظامی سپاه پاسداران بوده و هستند، با دریافت بمب هایی که به تازگی از سوی آمریکا در اختیار آرتش آن کشور قرار داده شده که می تواند تا اعماق زمین و دیوارهای بتنی نفوذ کرده و آن ها را متلاشی کند، آمادگی آنرا یافته اند که هر گاه شرایط زمانی ایجاب نماید حمله هوایی خود را به ایران انجام دهند.
شرایط زمانی به ویژه در سال پایانی دوره چهارساله ریاست جمهوری اوباما از هر وقت دیگری مناسب تر می تواند باشد.
نیاز شدید اوباما به منابع مالی و دستگاه های تبلیغاتی که بیشتر در اختیار یهودیان آن کشور است، نه تنها نمی تواند با واکنش مخالفت آمیز از سوی او روبرو شود چه بسا آمریکا را در کنار و به حمایت اسرائیل وادارد.
هر نوع حمله هوایی یا یورش نظامی به ایران در شرایطی که مبارزه کسب قدرت در درون حاکمیت نظام تا حد حذف یکدیگر در گرفته است ارکان قدرت جمهوری اسلامی را بهم خواهد ریخت که تاب مقاومت در برابر خیزش و قیام مردم به پا خاسته ایران را نخواهد آورد.مردمی زجر کشیده، کشته داده، از زندگی ساقط شده، ناامید از خود و آماده گرفتن انتقام.
روند پیکار کسب قدرت که میان جناح های حاکمیت به اوج خود رسیده و تردیدی نیست که پس از انجام انتخابات مجلس اسلامی، میان باند احمدی نژاد - اگر تا آن زمان در پست ریاست جمهوری باقی مانده باشد- و خامنه ای شدت بیشتری خواهد یافت. شرایط و احتمال حمله هوایی اسرائیل را بیشتر خواهد کرد.
تهدیدهای توخالی و ادعاهای پوچ سردار پاسدارهای ناآگاه از نحوه جنگ های متکی بر پیشرفته ترین فن آوری ارتباطی – اطلاعاتی، ازعمق فاجعه ای که ممکن است در آینده نزدیک اتفاق بیافتد نخواهد کاست.
حمله هوایی اسرائیل به ایران و واکنش جمهوری اسلامی پای آمریکا و به امکان زیاد پیمان ناتو را به منطقه و ایران باز خواهد کرد و درگیری هایی را پدید می آورد که جمهوری اسلامی قادر به پیش بینی و مهار آن نخواهد بود.
سردمداران ناآگاه اسلامی نمی توانند درک کنند که در جنگ آنهم از نوع امروزی آن کشوری پیروز می گردد که از پشتوانه عظیم ثروت ملی برخوردار بوده و کارخانه های آن توان تولید فراورده های نظامی داشته باشند.
سران رژیمی که اقتصاد کشور را بهم ریخته اند، فساد مالی تا عمق وجودشان ریشه کرده و تنها منبع درآمدشان از صادرات نفت و گاز است که ۷۰% آنهم صرف کسری بودجه مملکت می گردد و چنانچه صادرات نفت و گاز قطع شود حکوکتشان یک ماه هم دوام نخواهند آورد، چگونه ممکن است تصور کنند که در رویارویی نظامی با قدرت های برتر جهان پیروز بیرون می آیند؟
آن ها ظاهراً پس از جنگ افغانستان، دو جنگ عراق و اخیراً جنگ در لیبی هنوز از خواب خرگوشی خود بر نخاسته اند . تردید نیست در صورت حمله هوایی به ایران و خیزش سراسری مردم فروپاشی نظام اسلامی حتمی است. ولی پرسش اساسی این است که در آن صورت واکنش قدرت های غربی چه خواهد بود؟ و آیا منافع آن ها با خواست و آرمان های مردم ا یران همراه و هم سان است؟
اظهارات وزیر خارجه آمریکا در اشاره به این که ما آماده کمک به مردم ایران بودیم ولی آن ها نپذیرفتند، گویای آنست که از مدت ها پیش از انجام انتخابات ریاست جمهوری اسلامی میان آن ها و شبکه مالی - تبلیغاتی رفسنجانی و نیز اصلاح طلبان نظام ارتباط برقرار بوده است.
گر چه پس از آنکه میرحسین موسوی اعلام کرد حضور میلیونی مردم در خیابان ها برای اجرای قانون اساسی و برگشت به دوران طلایی امام است، پشتیبانی مردم از او کاهش یافت و سرانجام به سردی گرائید. با این وجود دستگاه های تبلیغاتی دولت های غربی، به ویژه بخش فارسی رادیو و تلویزیون های آنان به پشتیبانی ازرهبران خودساخته ادامه می دهند و حتی برایشان نمایندگانی هم در خارج از ایران می تراشند، و حمایت می کنند.
بسیاری از ما شاهد دوران به اصطلاح طلایی امام بوده ایم.
دورانی که با غارت دارایی های مردم، اعدام افسران میهن پرست - افسران وابسته به بیگانگان قبلاً از ایران خارج شده بودند- تلاش در جهت متلاشی کردن ارتش ملی، بازداشت و اعدام آزادیخواهان و میهن پرستان همراه بود.
حمایت رسانه های غربی از باند میر حسین موسوی که می خواهد دوران طلایی امام را بازسازی کند این پرسش را مطرح می کند که آیا این اقدام های ضد ملی، ضد آزادی و ضد بشری با رضایت آنان انجام گرفته است؟
آمریکا به چند دلیل آغازگر برخورد نظامی با جمهوری اسلامی نخواهد شد.
نخست آنکه، روسیه و چین به شدت به مخالفت با آن برخواهند خاست.
جالب اینجاست، جمهوری اسلامی را که آمریکا و غرب برای مقابله با نفوذ روسیه شوروی در آن روزگاران طرح ریزی کرده بودند امروز پایگاه نفوذ آنان در رویارویی با آمریکا و غرب شده است.
دوم، آنکه آمریکا و اصولاً غرب در پی اسلامی کردن منطقه گرچه از نوع معتدل آن مانند ترکیه می باشند و برای پیشبرد هدف های کاربردی خود که عبارت است از غارت منابع زیرزمینی کشورهای منطقه و بازدارندگی کشورهایی مانند چین، هندوستان، برزیل و... ، هنوز با برگ اسلام بازی می کنند. از این رو در پی ساقط کردن نظام اسلامی نخواهند بود.
سیاست کاربردی آنان حذف اصل ولایت فقیه و جابجایی قدرت در رأس هرم نظام است.
دشواری کار غرب در به قدرت رساندن جناحی دیگر از حاکمیت به جای جناحی است که اهرم های قدرت را به دست دارد . در صورتیکه مخالفت مردم ایران با کلیت نظام است و نه با یک جناح خاص.
مردم ایران جناح های قدرت در حاکمیت اسلامی را شریک جرم در همه جنایت ها، کشتارها و غارتگری ها و چپاول هایی می دانند که در سی و سه سال گذشته بر ملت ایران تحمیل شده است.
غربی ها به اشتباه تصور می کنند که مردم ایران جمهوری اسلامی را قبول و تنها با جناحی در حاکمیت مسئله دارند!
این خطای محاسبه را هاشمی رفسنجانی باعث شد که چند ماه پیش از انجام انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ، تمام امکانات شبکه مالی - تبلیغاتی خود را برای تشویق و کشاندن مردم به پای صندوق های رأی گیری بکار برد ، با این امید که ضمن آنکه یکی از وابستگان خود را به قدرت می رساند به غربی ها هم نشان دهد که مردم نظام اسلامی را قبول دارند.
سوءاستفاده علی خامنه ای این بود که ضمن بر کرسی نشاندن مهره مورد خواست خود شرکت مردم در انتخابات را به حساب پذیرش نظام خود توسط آنان اعلام کرد. رفسنجانی در هدف خود که پیروزی میر حسین موسوی بود شکست خورد و خامنه ای و احمدی نژاد رقیب او حضور مردم را پشتوانه تأیید نظام ولایت فقیه منظور کرد.
حضور میلیونی مردم در خیابان های تهران و شهرهای بزرگ پس از اعلام نتیجه انتخابات این شبهه سیاستمداران غربی را تشدید کرد که مردم ایران نه خواهان تغییر بلکه خواهان جابجایی در قدرت در چارچوب نظام اسلامی هستند.
اکنون مسئله بسیار مهم و اساسی این است که رهبران سیاسی، جوانان، زنان و دانشجویان پیشگامان رهایی ایران از جهنم ولایت فقیه و خواستارآزادی و مردم سالاری متوجه باشند که نارضایی از شرایط دهشتناک کنونی نباید ما را در دام جناحی از حاکمیت بیاندازد که ماهیتاً تفاوتی با جناح دیگر ندارد و تنها با زد و بندهای سیاسی از حمایت دولت های غربی برخوردار است.
شرایط زمانی و مکانی، ملت ما را در نقطه حساسی از تاریخ نشانده است که با هوشیاری و درایت توانِ رهایی از مدار بستة استبداد و وابستگی به بیگانه را داشته وتوان آنرا دارد که به آرمان های تاریخی خود، آزادی، رفاه و حاکمیت ملی جامه عمل بپوشانند
.خ

Mittwoch, 1. Juni 2011

دیداری از اسرائیل و فلسطین، زادگاه ادیان توحیدی





http://www.kayhanpublishing.uk.com/Pages/archive/weekly/sale1390/1357/haroon-mahdavi-1357.pdf







دیداری از اسرائیل و فلسطین، زادگاه ادیان توحیدی

چند هفته قبل از اینکه موافقت نامه مابین جنبش های فلسطینی حماس و فتح در قاهره امضأ شود دوستم آقای ویلهلم دیتل Wilhelm Dietl پیشنهادی غیر منتظره و در عین حال خیلی جالب به من و همسرم کرد که مربوط می شد به بازدید از خاک فلسطین، شامل سفر به کشور اسرائیل و مناطقی که ملت فلسطین در آن سکنی دارند و متعلق به آنان است، از جمله رام الله Ramallah ، نابلوس Nablus و یریشو Jericho و بقیه نقاط تاریخی این آب و خاک.
پر محتوی بودن این مسافرت باعث شد که بدون درنگ این پیشنهاد مورد استقبال ما قرار گرفت.
همانطور که برنامه ریزی شده بود عازم اسرائیل شدیم و پس از رسیدن به فرودگاه تل آویو Tel Aviv بلافاصله به مقصد شهر یریشو که یکی از شهرهای پر اهمیت فلسطینیها است حرکت کردیم. به روایتی شهر یریشو با قدمت ۱٣۰۰۰ سال، امروز بعنوان قدیمی ترین و با قرار گرفتن حدود ٢۷۰ متر پائین تر از سطح دریا یکی از عمیقترین شهرهای دنیا بحساب می آید.
آقای دیتل، یک ژورنالیست بنام آلمانی، برنامه ریزی و مدیریت این مسافرت را بهمراهی همسرشان شخصاً عهده دار بودند.
در فرودگاه شهر مونیخ بنا به روال همیشگی می بایستی تحویل چمدان و مقدمات پرواز انجام می گرفت.
در این موقع بود که مواجه شدیم با کنترل شدید از طرف مأمورین شرکت هواپیمائی EL AL .
این کنترل ها از طرف مأمورین امنیتی اسرائیلی صورت می گرفت. البته قبلاً کم و بیش از این که کنترل زیادی انجام خواهد گرفت مطلع بودیم ولی نه به این شدت که خارج از تصور و انتظار ما بود. حدود بیش از دو ساعت این نحوه کنترل که در چندین مرحله و بطرق مختلف صورت گرفت طول کشید. محلی را که برای این کار اختصاص داده بودند قسمتی جدا از بقیه سالنهای فرودگاه بود. از همه جالبتر این بود که تا موقعی که هواپیما بر روی باند فرودگاه حرکت می کرد یعنی تا آخرین لحظه قبل از پرواز یک زره پوش مسلح آن را اسکورت می کرد تا مانع از هرگونه حمله تروریستی و یا گروگانگیری شود.
این شدت عمل و احساس مسئولیت نسبت به حفظ جان مسافرین به مقصد اسرائیل یقیناً ارتباط داشت با ترور ورزشکاران قهرمان اسرائیلی که بدست تروریست های فلسطینی درطی برگزاری جشن المپیک سال ۱۹۷٢ در شهر مونیخ صورت گرفت.
پس از نشستن هواپیما در فرودگاه بن گوریون Ben Gurion شهر تل آویو مستقیماً بطرف شهر یریشو که اولین محل اقامت ما بود رهسپار شدیم.
حدود ۱۰۰متر قبل از رسیدن به هتل اینترکنتیننتال Hotel Intercontinental میبایست از دروازه امنیتی سربازان فلسطینی گذر کنیم. بعد از اینکه مطمئن شدند که از آلمان آمده ایم و از مهمانان هتل هستیم اجازه عبور دادند.
هتلی که محل اقامت ما در ٣ روز اول بود یکی از بهترین هتل های فلسطینی بود که از نظر استاندارد بین المللی با هتل های درجه یک اروپائی قابل رقابت بود. در همین شهر چند هتل دیگر نیز در این رده وجود داشت. یکی از این هتل ها بنام یریشو رسور ویلِج Jericho Resort Village با مشارکت آلمانی ها ساخته شده بود که بعد از اتمام توسط آقای رومان هرزوگ Roman Herzog رئیس جمهور وقت آلمان افتتاح شد. لازم به توضیح می باشد که پس از افتتاح دفتر ارتباطی دولت آلمان در شهر یریشو در سال ۱۹۹۴ بود که بیش از پیش پای توریست به این منطقه باز شد.
در شمال غربی شهر یریشو که منطقه ای کوهستانی است محل بسیار تاریخی و مقدسی قرار دارد که مربوط می شود به زمانی که حضرت مسیح در آن مکان بمدت ۴۰ روز روزه گرفته بود. با بودن تله کابین، بازدید توریست ها از آن محل که در بالای کوه قرار گرفته راحت تر و سریع تر انجام پذیر است.
شهر بعدی که مورد بازدید قرار گرفت، رام الله بود که در حقیقت می توان آن را پایتخت موقت فلسطین و یا جنبش فتح نامید و مقر آقای محمود عباس رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین و کابینه اش می باشد.
در این شهر اخیراً هتلی بنا شده بنام موون پیک Mövenpick Hotel که بسیار مُدرن و در سطح بسیار بالا اداره می شود و سالن ورودی آن با عکس بزرگ محمود عباس مزین شده است.
متأسفانه عظمت این هتل ها و همینطور مقبره رهبر فقید جنبش فلسطین یاسر عرفات با مقایسه بقیه نقاطی که توده مردم فلسطین با آن روزانه سر و کار دارند از زمین تا آسمان فرق می کرد. حا ل می خواست شهر یریشو باشد و یا اینکه شهر رام الله.
آپارتمان هائی که در شهر رام الله جهت سکونت فلسطینیان ساخته شده بود ظاهری آبرومند داشت و همچون اکثر ساختمان های اسرائیل با سنگ هائی برنگ سفید نماسازی شده بود. ولی بافت شهری و محل کسب و کار و میادین و خیابان ها و نحوۀ عرضه کردن اجناس و نوع آن خیلی عقب افتاده به نظر می رسید.
به طور مثال میدانی که مرکز ثقل رام الله و از پر جمعیت ترین نقاط شهر بود شش خیابان کم عرض به آن منتهی می شد. از بالای ساختمان های دور آن میدان پلاکات های بزرگ مربوط به رهبران جنبش فتح از جمله یاسر عرفات آویزان بودند که خیلی از آنها به صورت زننده ای از هم گسیخته بود که خود حاکی از بی علاقگی و بی توجهی سکنه آنجا می شود. در موقعی که دنبال محل مقبرۀ یاسر عرفات در خیابان های رام الله می گشتیم، حتی در فاصله ٢۰متری آن مردم محلی آنجا نمی توانستند نشانی درست بدهند ویا اگر هم می دادند اشتباه بود. این خود دال بر بی تفاوتی آنان نسبت به رهبران خود یا شخص یاسر عرفات می توانست باشد.
از صبح تا شب از طریق بلندگو که در همین میدان نصب شده است مدام به صورت خیلی بلند آهنگ های عربی همراه با شعار های سیاسی و ملی پخش می شد. عده ای هم این برنامه تبلیغاتی سیاسی را با به اهتزاز در آوردن پرچم های فلسطینی رونق می بخشیدند. وقتی از مرکز شهر بطرف دروازه خروجی که تحت نظارت سربازان فلسطینی و سپس اسرائیلی قرار داشت گذر می کردیم متأسفانه برخورد کردیم با جاده های خراب و پر از زباله که حاکی از ضعف تشکیلات شهری بود. آنطور که مشاهده می شد ساکنین شهر هم در این زمینه هیچ علاقه ای به همیاری در این کار نداشتند.
بطور وسیع تمام دور و بر خیابان ها را آشغال و زباله گرفته بود. بچه های خیلی خُرد سال دست فروش که فقر و مکنت تمام وجودشان را گرفته بود به دنبال ماشین ها روان بودند و با التماس سعی میکردند تا به هر نحوی شده متاع خود را به سرنشینان اتومبیلها بفروشند.
کل این تصاویر و این حرکات و بخصوص چهرۀ بی رمق این بچه ها نشانه ای بود از فقر بی حد و بی توجهی مقامات فلسطینی به همکیشان خود. این حکایت داشت از فقر فرهنگی و مالی نابرابر با دیگر شهرهائی که تحت نظارت دولت اسرائیل بود.
علت عقب افتادگی بافت شهری این اجتماع را می توان کاملاً درک کرد. بخصوص وقتی به نبردهای خونین این چند دهه اخیر رجوع کنیم و بعلل رُخداد این حوادث بپردازیم خواهیم دید که این سرنوشت ناخوشایند پدیده ایست از خودخواهی تعداد معدودی از انسانها که ضرر و زیان آن متوجه توده مردم شده است، حال می خواهند فلسطینی باشند یا اسرائیلی.
آیا دنیای خارج از فلسطین و اسرائیل نباید در این رابطه احساس مسئولیت کند؟ آیا رهبران و بزرگان جنبش فلسطین بخصوص دولت فعلی تا کنون به وظایفشان بخوبی عمل کرده اند؟
آیا برای اسرائیلی ها بخاطر امنیت خودشان هم که شده بهتر نیست همسایگانی مرفه و سالم داشته باشند؟
همین چند سال قبل بود که جلسه ای در پاریس بمنظور جمع آوری پول جهت کمک به مردم فلسطین تشکیل شد که در این گردهمائی به همت خیلی از سازمانهای خیریه بیش از هشت میلیارد دولار جمع آوری شد. به اضافۀ رقم های بسیار بالائی که تا کنون از طرف کشورهای آلمان و دیگر کشورها بحساب دولت فلسطین واریز شده است.
در اینجا برای من این سؤال پیش می آید که آیا دولت فلسطین هم مثل خیلی از دولت های دیگر به فساد مالی کشیده شده و نسبت به مردمش احساس مسئولیت نمی کند.
البته باید این را هم گفت که شرایط اداره جامعه فلسطین و گذران زندگی آنان با خیلی از جوامع دیگر فرق می کند.
با کشیدن دیوار بلند و سیم خاردار به دور اکثر شهرهای فلسطینی و محدود کردن رفت و آمد اهالی شهرها و همچنین احداث شهرک های یهودی نشین روی تپه های مشرف به این شهرها باعث شده که ملت فلسطین احساس کند که دائماً تحت نظر و کنترل قرار دارد.
هر شخصی در موقع ورود و خروج به هر شهر فلسطین نشین از طرف دو گروه نظامی مرزبان فلسطینی و اسرائیلی مورد بازرسی قرار می گیرد و اگر کوچکترین شکی وجود داشته باشد مانع از ورود و یا خروج آن شخص می شوند. این اتفاق در مورد ما یکبار رُخ داد. دلیل آن هم این بود که به آلمانی بودن ما شک کرده بودند، درصورتیکه پاسپورت همه ما آلمانی بود. بهمین خاطر هم سربازان مرزبان اسرائیلی از ادامه حرکت ما بطرف شهر نابلوس جلوگیری کردند و می باید حدود پنجاه کیلومتر راهمان را دور می کردیم و از راه دیگری به آن شهر وارد می شدیم.
شهر هبرون Hebron که مقبره حضرت ابراهیم و همسرش در آنجا قرار دارد یکی از شهرهای مقدسی است که دیدنش واجب است. ولی خیلی جای تأسف بود که می دیدیم که چگونه مسلمانان و یهودیان حتی برای دیدار و زیارت مقبره جد مشترکشان باید هر کدام از در جداگانه ای وارد شوند. مسلمانان باید از دری تحت نظارت سربازان فلسطین که در جایگاه ضد گلوله مستقر بودند عبور می کردند و یهودیان از در دیگری که مورد حفاظت سربازان اسرائیلی بود. قاعدتاً می باید حرمت این چنین سرزمین مقدسی را نگهداشت. سرزمینی که آثار بسیاری از پیغمبران ساکنین کره زمین را با خود بهمراه دارد و با توجه به اینکه حضرت ابراهیم پیامبر و جد همه مسلمانان و یهودیان و مسیحیان بوده و هست و خواهد بود. همه ما به وی معتقدیم و برایش احترام قائل هستیم. این سؤال پیش می آید چرا باید امروز ما فرزندان ناخلف او بجای اینکه دست به دست هم بدهیم و با پیروی از اهداف او و نواده هایش که حضرت موسی و حضرت مسیح و حضرت محمد می باشند بکوشیم تا بدون ترس و وحشت سهمی در بهزیستی و همزیستی مسالمت آمیز با یکدیگر داشته باشیم، آمده ایم بر خلاف آن راه ستیز در پیش گرفته و زندگی را بر خود و دیگران تلخ کرده ایم.
مقبره حضرت موسی حدود ۱۰ کیلومتر به سمت اورشلیم از شهر یریشو فاصله دارد.
از مسجد الاقصی El Agsa در اورشلیم Jerusalem ، که بروایتی حضرت محمد از آن محل با نشستن به ترکش اسبش بُراق به آسمان برخاسته، ملیونها مسلمان بازدید می کنند. همینطور از کلیسائی که در محل تولد حضرت مسیح در شهر بتلهم Betlehem که ٣٣۰ سال پس از تولد او در آن محل ساخته شده و همه ساله روز عید تولد حضرت مسیح Christmas و روز مبارک عید پاک Eastern هزاران عابد مسیحی و غیر مسیحی به زیارت آن می روند.
در شهر حیفا Haifa ضمناً مقبره بها الله قرار دارد که مورد احترام معتقدانش می باشد.
باید قبول کنیم که این حق قانونی هر انسانی است که در انتخاب هر دینی که بدان او اعتقاد پیدا کرده آزاد باشد تا از طریق توسل به او بتواند در مواقع لزوم خواستهایش را با خدایش در میان بگذارد.
البته نباید هیچ فردی بخودش اجازه دهد که اعتقادات مذهبی و سیاسی اش را بر دیگران تحمیل کند. اگر بر این باور هستیم که یک انسان دمُکرات و معتقد به آزاد اندیشی هستیم باید برای پیروان همه مذاهب احترام قائل شویم و بر عکس حاکمان امروز ایران طرز عمل و برخورد ما با دیگر مذاهب می بایست طوری باشد که سرمشق برای دیگران باشیم.
فلسفه زندگی نگارنده بر پایه «زندگی کن و بگذار زندگی کنند» گذاشته شده. بهمین خاطر هم ۱۸سال پیش انجمن غیر انتفاعی با همین نام به ثبت رسانده ایم که اهداف آن در چارچوب مصوبات حقوق بشر سازمان ملل متحد می باشد.
خاک فلسطین که کشور اسرائیل بر روی آن قرار گرفته از تاریخچه ای پر نشیب و فراز برخوردار است که قدمت آن به چند هزار سال می رسد.
کمتر کشوری توانسته است بخاطر جنبه های مذهبی اش چندین میلیارد از جمعیت روی زمین را متوجه خود کند. همانطور که در تاریخ آمده تمامی این سرزمین بنام فلسطین خوانده می شد. تا اینکه سازمان ملل متحد در تاریخ ٢۹نوامبر ۱۹۴۷ فلسطین را به دو کشور اسرائیل و فلسطین تقسیم کرد که مورد تصویب اکثریت اعضای سازمان ملل قرار گرفت. در آن تاریخ رهبران صهیونیست از آن استقبال و پشتیبانی کردند، ولی در مقابل فلسطینیان و دولتهای مسلمان عرب منطقه با این تصمیم به مخالفت برخاسته و آن را رد کردند. در پی آن بود که درگیری ها و نبردهای خونین مابین این دو طرف آغاز شد و متأسفانه هنوز که هنوز است ادامه دارد و گروهی از فلسطینی ها همچون حماس و جهاد دست از این مبارزه بر نداشته اند.
قدمت شهر تل آویو بیشتر از صد سال نمی شود، ولی با دیدن این شهر می توان پی به پشتکار و حمایت خیلی از یهودیان ساکن کشورهای اروپائی و آمریکا برد. تل آویو چه از نظر شهرسازی و تجهیزات شهری و چه از نظر نظافت می تواند قابل رقابت با شهرهای اروپائی باشد. چه خوب بود که مسلمانان هم از این همه تلاش و همبستگی درس می گرفتند.
دولت اسرائیل از سالها پیش سعی داشته که پایتخت را به اورشلیم منتقل کند و تا حدی هم موفق به این کار شده است. باید قبول کرد که با تمام زیبائی و مدرن بودن شهرهای یهودی نشین اسرائیل اگر جامعه از امنیت و آرامش لازم برخوردار نباشد مثل این خواهد بود که در یک قفس طلائی زندگی کنند.
آرامش و امنیت داشتن عمیقترین واژۀ هستی بخش زندگیست. همه ما میدانیم که برقراری صلح که امنیت و آرامش بهمراه خواهد داشت مستلزم عزم راسخ و شهامت از خودگذشتگی می باشد.
مهمترین موردی که صیانت از عقد صلح را تضمین می کند صداقت در قول و قراری است که گذاشته شده، اگر چه دست آورد این تعهد مابین طرفین قرارداد احتمالاً بصورت تدریجی انجام پذیر باشد. ولی یقیناً با ثبات و قابل قبول و اجراست و ترجیح دارد به وضع موجود. بخصوص در ارتباط با رفع اختلافات ارضی و دیگر اختلافات موجود. راهبرد رسیدن به این موقعیت ارتباط پیدا می کند با تجدید نظر در زمینۀ راه و روشی که تا به امروز پیش گرفته شده است. امروز باید نسبت به فراهم کردن اسباب کار لازم برای تشکیل یک جامعه مستقل و رفع اختلافات دیرینه که پاسخگوی خواست ملت اسرائیل و ملت فلسطین باشد قدم هائی برداشته شود. در مقابل می باید ملت های مسلمان از عرب و فلسطینی گرفته تا حکومت جمهوری اسلامی واقعیت حضور و وجود کشور و ملت اسرائیل را پذیرفته و آن را به رسمیت بشناسند.
ملت و دولت اسرائیل هم باید برخلاف سیاستی که تا کنون پیش گرفته و اعمال کرده صمیمانه پا پیش گذاشته و عملاً به خواست های فلسطینیان که البته باید منصفانه و قابل اجرا باشند تن داده و در متن کارش قرار دهد تا بتواند اعتماد مردم فلسطین را بدست آورد.
اخیراً مابین گروه حماس و تشکیلات خودگردان فلسطین که جنبش فتح باشد به منظور تشکیل دولت وحدت ملی ائتلافی صورت گرفته که در این مورد ظاهراً به توافق رسیده اند.
پیرو پخش این خبر بلافاصله نتانیاهو Netanjahu نخست وزیر اسرائیل اظهاراتی کرد که نسبت به توافق حماس و فتح خیلی جنبه منفی داشت و نشانه ای از بد بینی بیش از حد ایشان بود. نکته ای که آقای نتانیاهو به آن اشاره کرد این بود که چرا باید فتح، یعنی دولت خودگردان فلسطین با دشمنان اسرائیل قرارداد صلح ببندد.
نگارنده در این مورد اصلاً چنین برداشتی ندارد. ائتلاف فتح و حماس در بدو امر می تواند قدمی باشد در جهت صلح و آشتی مابین آنان ولی در آینده خیلی نزدیک چنانچه کمی تحمل داشته باشیم در مورد صلح با اسرائیل هم خیلی مؤثر خواهد بود.
این مأموریت را الزاماً فتح انجام خواهد داد.
فتح و حماس هر دو از این نابسامانی و جنگ و گریز خسته شده و بهمین خاطر هم هر دو قدم جلو گذاشته اند. البته کسانی هستند که از این پیش آمد چندان خوشحال نخواهند بود. در اینجا بصلاح دولت اسرائیل است که مستقیم و غیر مستقیم قدم جلو بگذارد و در عوض آرامش و امنیتی که برای ملت اسرائیل بدست می آورد امتیازاتی برای فتح و حماس قائل شود که این نشانه ای خواهد بود از حسن نیت اسرائیل.
یکشنبه ۱۸ اردیبهشت ماه بود که تلویزیون جام جم جمهوری اسلامی برنامه شبکه خبر غزه Gaza را مستقیماً در ارتباط با توافق آشتی ملی پخش می کرد. در این برنامه آقای احمد مدلل از جنبش جهاد اسلامی و آقای دکتر یحیی رباح هم از مسئولین جنبش فتح شرکت داشتند.
هر دو نفر این آقایان اظهارات آقای نتانیاهو را بعنوان مخالفت دولت اسرائیل با ائتلاف آنان بحساب می آوردند که تا حدی هم از صحبت های آقای نتانیاهو چنین برداشتی می شد. هر دو نفر آنان مصراً تأکید بر این داشتند که باید بر خلاف مخالفت های خیلی ها صد در صد از این ائتلاف و توافقی که در قاهره صورت گرفته است حمایت شود و هر چه زودتر نسبت به تشکیل دولت ملی اقدام گردد.
استنباط نگارنده از این گفتگو بر این بود که حماس دیگر علاقه ای به درگیری نظامی با اسرائیل ندارد. باید قبول کنیم حملاتی که حماس و جهاد و دیگر گروه های افراطی فلسطینی تا کنون از طریق پرتاب موشک به خاک اسرائیل انجام داده اند جُز اینکه عده ای از مردم بی گناه کشته و زخمی شده اند تنیجۀ دیگری نداشته. از آن طرف بلافاصله مواجه شده با عکس العملهای نظامی زمینی و هوائی از طرف اسرائیل. در این درگیری ها تنها نتیجه حاصله، کشتار و ویران شدن مناطق مسکونی مردم بی گناه از دو طرف بوده است. باید گفته شود این نحوه برخورد کاملاً بر خلاف خواست دو ملت و شعارهای مسئولین است.
البته باید در اینجا یادآور شوم که تحولاتی که در آینده از جمله در کشور سوریه رُخ خواهد داد یقیناً در سرنوشت آینده خیلی از کشورهای منطقه که شامل خاورمیانه از جمله اسرائیل و فلسطین و ایران میشود مؤثر خوهد بود.
برای اختتام کلام بد نیست که در اینجا به گفتگوئی که اخیراً فرستنده تلویزیونی صدای آمریکا VOA با آقای جاودانفر از تل آویو که یک پژوهشگر سیاسی هستند اشاره نمایم که خیلی با نظریات نگارنده همخوانی داشت.
ایشان گفتند که اسرائیلی های ایرانی تبار بر این عقیده هستند که هیچ وقت در طول تاریخ بهتر از مردم ایران دوستی نداشته ایم و آرزویشان یک رابطه خیلی خوب مابین ایران و اسرائیل است. علاوه بر آن من شخصاً بر این باور هستم که کمتر ملتی در زمینه سابقۀ تاریخی و فرهنگی به اندازه ملت اسرائیل با ملت ایران تجانس داشته است.


مونیخ – آلمان
٢۱ اردیبهشت ماه ۱٣۹۰
۱۵مِی ٢۰۱۱

Mittwoch, 16. März 2011

هوشنگ کردستانی - نوروز نمودی از هویت ملی ایرانیان

نوروز نمودی از هویت ملی ایرانیان

«با دل خونین، لب خندان بیاور همچو جام»

حافظ

اگر نامی از ایران در درازای هزاره های تاریخ پابرجا مانده است یکی از عوامل اساسی آن بی تردید پایدار ماندن آئین های کهن و ملی ماست.

آئین های باستانی همراه با زبان و باورهای ملی، نمودهای سازنده ملیت و هویت ایرانیان بوده و هست. سرزمین ایران به دلیل موقعیت خاص جغرافیایی خود و قرار گرفتن در چهار راه شرق و غرب، در درازای تاریخ کهن سالش، بارها با یورش های سهمگین و ویرانگر بیگانگان روبرو بوده ولی با وجود شکست های نظامی و سیاسی همواره ماندگار و پابرجا باقی مانده است.

از مهمترین رویدادهای ویرانگر تاریخی، حمله اسکندر مقدونی و پایان امپراتوری هخامنشیان، یورش تازیان و سقوط امپراتوری ساسانیان و یورش قبیله های مغول بوده است.

جشن ها و آئین های کهن، مانند سنت های نورزی، مهرگان، سده، شب یلدا و نظایر آن، در کنار زبان و باورهای ملی، جان پناه و سنگرهایی بوده اند که ایرانیان در رویارویی با بیگانگان از آن جا، با مقاومت و ایستادگی کردن های خویش، پیروزی را جایگزین شکست کرده اند.

پس از یورش تازیان و اسلام آوردن اجباری ایرانیان، گرچه پیوندهای نیاکان مان با گذشته هایشان تا حدی از میان رفت ولی سنت ها و آئین های کهن که یادگار دوران های باستانی بودند همچون سمندری از درون خاکستر زمان به پا خاسته و نگهبان هویت و ملیت ایرانی شد و سرانجام این بیگانگان بودند که آئین های ایرانی را پذیرا شدند و گرامی داشتند.

جشن های ملی به ویژه آئینهای نوروزی که از روزگاران دور تا کنون رواج دارد از چنان شکوه و عظمتی برخوردارند که اقوام بیابانگرد مغول را نیز وادار به پذیرش آنها کرد.

پس از استقرار جمهوری اسلامی که از جمله برنامه هایش ایرانی زدایی و عرب گرایی بود، برنامه ریزان آن به خوبی از تأثیر شگفت سنت ها و آئین های ملی، در رویارویی با فاجعه های شوم تاریخی آگاهی داشتند، کوشیدند تا آئین های نوروزی را از میان بردارند و عیدهای مذهبی را جایگزین آن سازند و حتی تصمیم داشتند سیزدهم فروردین را به روز دوازدهم فروردین که روز همه پرسی برای گزینش نظام اسلامی بود تبدیل نمایند.

آخوندهای کوته اندیش، البته موفق به عملی ساختن برنامه شوم خود در زدودن آئین های نوروزی نشدند بلکه به همانگونه که پیشینه های تاریخی نشان داده است این بار هم سنت ها و آئین های ملی بودندکه سنگر دفاعی ملت ما در رویارویی با فاجعه استقرار استبداد مذهبی گردید تا جایی که خودکامگان مذهبی و عرب گرا نیز ناگزیر به پذیرش آنها شدند.

برپایی جشن نوروز از سویی موجب استحکام همبستگی ملی است و از سویی دیگر عامل پیوستگی مردم سرزمین هایی که سده های طولانی دارای تاریخ و فرهنگ مشترک هستند و در غم و شادی کنار هم مانده اند.

پذیرفته شدن نوروز به عنوان بزرگترین جشن ملی و آغاز رسمی سال نو در کشورهای برادر و همجوار، افغانستان، تاجیکستان و آذربایجان و برپایی شکوهمند آن در گستره پهناوری از سرزمین های آسیای مرکزی تا شمال قفقاز، استان های جنوبی چین، بخش هایی از هندوستان و پاکستان و نیز امارت نشین های جنوب خلیج فارس، همچنین کردستان ترکیه، عراق و سوریه نشانگر نفوذ عظیم و تاریخی این آئین باستانی در سطح گسترده در این بخش از جهان است.

بزرگداشت سنت های نوروزی در این تاریک ترین دوران تاریخی، پیامی است امیدبخش و امیدوار کننده که ایرانیان در هر شرایطی هویت ملی خود را پاس می دارند و به آن افتخار می ورزند.

میلیون ایرانی که دور از میهن و در سرزمین های بیگانه بسر می برند، به پیشواز نورزو می روند و سنت های آنرا گرامی می دارند و آنرا عامل پیوند همیشگی خود با هویت ملی خویش می دانند و می کوشند شهروندان کشورهای میزبان را نیز با آئینهای ملی ایرانیان آشنا کنند.

بیائیم با برگزاری هر چه باشکوه تر جشن های ملی و بزرگداشت نوروز باستانی، در این دوران هستی سوز و تاریکِ شبِ تاریخ ایران، جاودانگی خود را به عنوان ملتی که ریشه در تاریخ دارد و فرهنگی پربار و بشردوستانه بر همه ویژه گی های روحی و معنوی وی پرتو افکنده است، به جهانیان نشان دهیم.

هوشنگ کردستانی - نگاهی بر رویدادهای اخیر خاورمیانه عربی


نگاهی بر رویدادهای اخیر خاورمیانه عربی

در ماهی که گذشت دنیا شاهد آغاز و ادامه تظاهرات ناگهانی و گسترده مردم تونس علیه رئیس جمهور زین العابدین بن علی بود. خودکامه ای که پس از برکنار کردن قهرمان استقلال تونس - حبیب بورقیبه- بیست و سه سال بر آن کشور حکم راند. حبیب بورقیبه رهبر محبوب مردم تونس ساختار کشورش را بر پایه جدایی دین از حکومت نهاده و در سال ۱۹۵۶ به زنان اجازه شرکت در انتخابات داده بود- پیش از آنکه درایران این حق را بدست آورده باشند - و چند همسری را ممنوع کرد. از کارهای شهامت آمیز حبیب بورقیبه که خشم روحانیون مسلمان به ویژه شیعه را برانگیخت این بود که اعلام کرد ملتی که می خواهد با تلاش و کار کردن عقب ماندگی خود را از دنیای در حال پیشرفت کم کند نباید روزه بگیرد. در میان کشورهای عربی تونس از معدود کشورهایی بود که حکومتی غیر دینی داشت.
ایران، عراق و ترکیه هم دارای حکومت های غیردینی بودند که با انقلاب، جنگ و انتخابات تبدیل به حکومت هایی شدند که مذهب حرف اول را می زند.
این رویدادها آیا تصادفی بود یا عمدی؟ نیاز به گذشت زمان بیشتر و بررسی های موشکافانه و بی غرضانه دارد.
گسترش جنبش اعتراضی مردم تونس که برای نان، کار و آزادی بپا خاستند باعث فرار زین العابدین بن علی به عربستان سعودی شد.
تداوم حرکت یکپارچه مردم تونس و پیروزی شگرف و زود هنگام آن، مردم دیگر کشورهای عربی را در اعتراض به رفتارو کردار حاکمان خودکامه به شورش هایی واداشت که ازمصر آغاز و و گسترش به یمن، الجزایر، بحرین، اردن، مراکش و جیبوتی را هم تکان داد. انگیزه همه این قیام ها که به صورت مسالمت آمیز برگزار می شد، اعتراض علیه شرایط ناگوار اقتصادی، بیکاری و خفقان سیاسی ناشی از تسلط حاکمان خودکامه و وابسته به بیگانگان بود.
سردمداران جمهوری اسلامی خیزش مردم تونس و مصر را حرکتی اسلامی و الهام گرفته از انقلاب اسلامی دانستند که ادامه انقلاب سال ۵۷ در ایران است و حاکمان این کشورها را به خویشتنداری و پرهیز از خشونت در مقابل تظاهرات آرام مردم توصیه و دعوت کردند . این درخواست توسط سردمداران رژیمی عنوان می شد که دستشان به خون مردم آغشته بوده و مردم بیگناه را در آرامترین تظاهرات به خاک و خون کشیده و حتی افزون بر شکنجه و آزار اسیران از تجاوز جنسی هم دریغ نداشتند.
خوشبختانه ادعای اسلامی بودن قیام های مصر و تونس توسط سازمان ها و شخصیت های سیاسی هر دو کشور تکذیب شد که آنرا آزادیخواهانه و نه اسلامی دانستند.
پس از فرار بن علی از تونس، قابل پیش بینی بود که حسنی مبارک نیز از قدرت به زیر کشیده خواهد شد و ارتش در مصر قدرت را به دست خواهد گرفت.
ارتش پس از بدست گرفتن قدرت، دولت را ساقط و مجلس را منحل کرد سپس قانون اساسی را نیز به حال تعلیق در آورد. بدین شکل هم مردم را راضی و آرام کرد وهم از خطر به قدرت رسیدن حزب اخوان المسلمین که موجب نگرانی بسیاری از کشورها بود، جلوگیری نمود.
عدم پذیرش وعده های داده شده از سوی مبارک و ادامه قیام و خیزش مردم سرانجام منجر به کناره گیری او از قدرت گردید.
اینکه مبارک قهرمان جنگ های سال های ۶۷ و ۷٣ مصر و اسرائیل بود، و اینکه دردوران ریاست او، در قاهره و اسکندریه و حتی شرم الشیخ ساختمان های بلند، هتل های مجهز و کاباره های مجلل ساخته شد، در سرنوشت محتوم او تغییری بوجود نیاورد. زیرا بازده ٣۰ سال حکومت او برای توده مردم مصر، گسترش فقر، بی خانمانی و بی سرپناهی و ناامیدی مردم بویژه جوانان از آینده بود.
اگر بازده کار زمامداران خودکامه را تنها از روی شمار برج ها، هتل ها، کاباره هایی که ساخته اند برآورد کنیم، دانسته یا ندانسته سردمداران اسلامی و شیخ نشین های مستبد امارات نشین های جنوب خلیخ فارس و اصولاً همه دیکتاتورها را تبرئه کرده ایم.
حُسنی مبارک که در پیام های خود وعده داد که در انتخابات آینده نامزد نخواهد بود، تأکید کرد که فرزندش هم که عاشق جانشینی پدر است، نامزد نخواهد شد. گفت می خواهد در مصر به خاک سپرده شود ولی هرگز نگفت که ثروت افسانه ای را که طی سالها خود و خانواده اش از راه‌های نادرست و به ناحق بدست آورده اند، در راه کاهش فقر، ایجاد کارگاه های تولیدی و کاهش بیکاری در مصر به کار خواهد انداخت.
برای مردم سرزمین های اسیر دست خودکامگان، سیاست یعنی ایجاد سرپناه برای بی خانمان ها، کار برای بیکاران و سیر کردن شکم گرسنگان.
دمکراسی تنها به معنی سهیم کردن مردم در اداره مملکت نیست بلکه به مفهوم تقسیم عادلانه ثروت و سرمایه ها نیز می باشد.
خیزش مردم در تونس و مصر سرانجام به سایر سرزمین های منطقه کشیده شد و با واکنش های متفاوتی از سوی زمامداران آنها روبرو گردید.
در یمن، با وجود آنکه صالح عبدالله قول داده است که نامزد آینده ریاست جمهوری نیست تظاهرات همچنان ادامه داشته و تاکنون چندین کشته و شماری زخمی به جا گذارده است.
در بحرین که مردم خواهان تغییر دولت و کاهش قدرت سلطان هستند، عملکرد و سیاست ولیعهد بحرین باعث برخورد آشتی جویانه نیروهای انتظامی با مردم بود و بهمین دلیل امکان دست یابی به توافق از راه گفتگو فزون تر گشته است. تظاهرات در الجزایر و مراکش گر چه آغاز شده ولی هنوز انسجام و گسترش کافی بدست نیاورده و خبرها حاکی از برخورد نیروهای مسلح با مردم است.
در اردن ملک عبدالله با عوض کردن دولت و دادن وعده بررسی خواست های مردم، آن ها را به آرامش دعوت نمود.
در ایران با وجود آنکه با درخواست برگزاری تظاهرات 25 بهمن در حمایت از مردم مصر و تونس موافقت نشده بود، مردم در تهران و بسیاری از مراکز استان ها و شهرستان ها به خیابان ها آمدند و شعارهای آزادیخواهانه، ملی گرایانه و ضد دیکتاتوری سر دادند. متأسفانه در اثر تیراندازی نیروهای انتظامی دو جوان آزادیخواه جان خود را از دست دادند و نیز بسیاری زخمی و بازداشت گردیدند.
شدیدترین برخوردها، در لیبی در گرفته است. گفته می شود در مدت چند روز بیش از چندین هزار تن کشته و بسیاری نیز زخمی شده اند. با موضع سختی که قذافی و فرزند او اتخاذ کرده اند، طبیعی است با ادامه تظاهرات روز به روز بر شمار کشته شدگان و زخمی ها افزوده خواهد شد.
آخرین کشور مسلمان که مردم آن علیه حاکمان آن بپاخاسته اند جیبوتی در شاخ آفریقاست. در آنجا نیز پیروزی مردم بسیار امکان پذیر است.
برملا شدن سوء استفاده های مالی بن علی و حُسنی مبارک که بی شک به این دو تن محدود نمی گردد و شامل خودکامگان دیگر نیز خواهد شد، گویا و نشان دهندة این حقیقت است که آن ها به بقای خود و استمرار حکومت شان اعتقاد و اطمینان ندارند، زیرا در غیر این صورت سرمایه های مملکت را در راه پیشرفت و آبادانی و رفع بیکاری بکار می بردند و از خود نام نیک به جای می گذاردند.
تجربه مصر و تونس باید هشداری باشد به همة خودکامگان از جمله سردمداران جمهوری اسلامی که از قدرت سوءاستفاده و ثروت های ملی کشورهای شان را به خارج منتقل کرده و در سرزمین های بیگانه سرمایه گذاری می کنند.
اما اینکه آیا این حرکت های خودجوش تصادفی بوده یا برنامه ریزی شده؟ آینده به آن پاسخ خواهد داد.
در غیر این صورت، باید گفت دولتمردان غربی آنقدر نسبت به نارضایتی های مردم کشورهای منطقه بی توجه اند و در حفظ خودکامگان وابسته پافشاری می نمایند تا این که فرصتی کم نظیر در اختیار دین فروشان عوام فریب بیافتد که به دروغ خود را طرفدار ناوابستگی، تحقق آزادی و بهبود شرایط اقتصادی معرفی کنند. آنان اما، پس از استوار کردن پایه های قدرت نظام خود، خواست های به حق مردم را پایمال کرده و برای ارضای جاه طلبی های کاذب شان با تکیه بر ناآگاهی بخشی از مردم جامعه، امنیت منطقه و جهان را تهدید می کنند.
آیا غرب آگاهانه در پی استقرار نظام های مذهبی در کشورهای اسلامی برای رویارویی با ابرقدرت شدن چین است؟ و یا اینکه این تندروی های اسلامی هستند که از فرصت مناسب پدید آمده برای در دست گرفتن و استمرار بخشیدن قدرت شان سوءاستفاده می کنند؟ امری است که برای یافتن پاسخ آن باید در انتظار آینده ماند. 