Freitag, 20. August 2010

نامه یکی از شرکت کنندگان در همایش “ایرانیان خارج از کشور” - از ایران


نکته خواندنی از همایش ایرانیان خارج از کشورخ
من یکی از ایرانیانی هستم که برای شرکت در همایش ایرانیان خارج از کشور به ایران رفتم و اکنون بازگشته و به شغلی که دارم ادامه میدهم. همینجا بگویم که من یکی از پزشکان با سابقه در آلمان هستم. بنظر من، درباره همایش، اگر دوستانی که مطالبی در خارج از کشور می نویسند اطلاعات دقیق تری داشتند، یک تنه به قاضی نمی رفتند.خ
این همایش تاکنون سه بار در ایران برگزار شده است، بنابراین نباید آن را به حساب دولت احمدی نژاد گذاشت. اما، نکاتی در حاشیه این کنفرانس وجود داشت که بنظر بنده، اصلی ترین بخش این همایش بود. من برخی از این نکات را برایتان می نویسم:خ
1- قرار بود همایش دو روز باشد. البته یک روز هم، بعنوان روز ورود و جابجائی. تاریخ آن 11 تا 12 مرداد اعلام شده بود، اما به محض این که ما رسیدیم به ایران، آن را کش دادند و گفتند تا 14 و حتی 17 می خواهند طول بدهند.خ
2- ورود ما به فرودگاه امام خمینی؛ خودش یک داستان است. حدود 5 ساعت ما را در این فرودگاه نگهداشتند. پاسپورت های ما را اسکن کردند، به این بهانه که می خواهند براساس مشخصات آن کارت همایش صادر کنند. اما چنین کارتی هرگز صادر نشد و بجای آن کارت هائی بدون عکس و تنها با مشخصات اولیه صادر کردند، که بعدا دلیل آن را متوجه شدیم
3- هم پیش از رفتن به ایران و در برنامه ای که پیش از رفتن به سالن همایش به ما ابلاغ کرده و اطلاع دادند، صحبت از شرکت احمدی نژاد و سخنرانی وی درمیان نبود. همایش قرار بود پس از شروع، شرکت کنندگان را که همگی تحصیل کردگان و متخصصین بودند به چند “کارگروه” تقسیم کرده و ارتباط آنها را با دانشگاه ها برقرار کنند. قرار بود هیچ نوع تبلیغات سیاسی درباره این همایش نشود. هیچکدام از این قول و قرارها عملی نشد. یعنی به یکباره سروکله احمدی نژاد در مراسم افتتاح همایش پیدا شد.خ
4- تا آنجا که من اطلاع دارم بیش از 700 نفر به ایران دعوت شده بودند اما، شما اگر به فیلم های این همایش که حتی از تلویزیون ایران پخش شد خود دقت کنید، بسیاری از صندلی ها خالی بود، زیرا بیش از 250 نفر از دعوت شدگان به محض پیدا شدن سرو کله احمدی نژاد از سالن خارج شدند. همه آنها معترض به این حضور بودند، چون قرار نبود همایش تبدیل به نمایشی برای تبلیغ احمدی نژاد بشود. نزدیک 400 نفر در سالن ماندند که از میان آنها هم، در اواخر سخنرانی احمدی نژاد عده ای در اعتراض به حرف هائی که او زد سالن را ترک کردند. روز دوم کنفرانس به زحمت تعداد حاضران به 400 نفر می رسید. خیلی از آنها حتی محل استقرار خود در سه هتل بزرگ تهران که برایشان در نظر گرفته شده بود را ترک کرده و رفتند به خانه های اقوام خود.خ
5- از همان ابتدای استقرار ما در هتل محل اقامت، متوجه دعوا و رقابت وزارت خارجه با دارو دسته دفتر ریاست جمهوری شدیم. این دعوا و اختلاف چنان بود که کارمندان وزارت خارجه کار را رها کرده و رفتند و بعد از مدتی یک عده ای دیگر آمدند که گفتند کارمندان ریاست جمهوری اند. کارمندان وزارت خارجه در همان روز ورود ما، درباره این اختلاف با مهمانان صحبت کردند و بعد که دعوا بالا گرفت، خیلی بیشتر حرف زدند و گفتند که در وزارت خارجه چه دعوائی بین مدیران این وزارتخانه با دفتر ریاست جمهوری است.خ
6- عمده ترین صحبت بین کارمندان وزارتخارجه و کارمندان ریاست جمهوری که در ارتباط با ما قرار گرفته بودند، چه زن و چه مرد، پرس و جو درباره تحصیل در خارج بود. این سئوالات و خواهش و درخواست ها روز دوم باعث کلافه شدن ما شده بود. پرفسور…. که یکی از جراحان ایرانی بنام در آلمان است، بالاخره حوصله اش سر رفته و با صدای بلند اعتراض کرد که “مگر ما بنگاه بورس تحصیلی داریم؟”خ
7- به هیچکدام از “کارگروه”هائی که تشکیل شد، اجازه ارتباط با دانشگاه را ندادند. یک سد امنیتی بین ما و دانشگاه ایجاد کرده بودند.
8- از همان روز اول و پیش از مراسم افتتاحیه، عده ای که مانند ما کارت همایش به گردن داشتند وارد سالن شده و بین صندلی ها پخش شدند. آنها از خارج نیآمده بودند و هیچکدامشان را در سه هتل محل استقرار مهمانان ندیده بودیم و اصلا ریخت و قیافه پرفسور و متخصص و تحصیل کرده خارج از ایران نداشتند. با ورود آنها به سالن همایش، تازه ما متوجه شدیم که چرا کارت های عکس دار برای ما، مطابق پاسپورت هایمان صادر نشده بود. این نکته را معدود کارمندان وزارتخارجه که تا روز دوم در همایش مانده بودند و در هتل به ما سر می زدند گفتند. همان ها گفتند که برنامه وزارتخارجه صدور کارت عکسدار مطابق مشخصات پاسپورت ها بود، اما دفتر ریاست جمهوری و شخص رحیم مشائی این قرار را بهم زد و یکی از دلائل اختلاف و کنار کشیدن وزارتخارجه از همایش همین نکته بود.خ
9- آن کسی که نمایش تهوع آور زدن زانو در برابر احمدی نژاد را اجرا کرد، یکی از همین افرادی بود که میان مهمانان همایش جا زده بودند. تمام آن مراسم را قبلا شاید بارها تمرین کرده بود. خیلی خوب میدانست از کدام سمت برود بالا، کجا بایستد و چگونه زانو بزند. خیلی تمرین کرده بود
10- یکی از سخنرانی های بسیار کوتاه و اعتراضی این همایش را پرفسور نجابت کرد. او در واکنش به آن صحنه ها و وضعی که درست کرده بودند و این همه خودی و غیر خودی که در کشور بوجود آورده اند، آرام و متین گفت: من در این مملکت بیش از هزار عمل جراحی بدون مزد انجام داده ام. از جبهه تا پشت جبهه. یک روز امام خطاب به ما گفت: شما به مردم خدمت کردید و هرکس که به مردم خدمت کند، در هرکجای دنیا که باشد، اسلام را معرفی کرده است.واقعا که پاسخ آن صحنه سازی ها و صحنه هائی که ما به چشم دیدیم، همین سخنرانی کوتاه پرفسور نجابت و جمله ای بود که از امام نقل کرد.خ
11- آن تشویق هائی که در سالن، هنگام سخنرانی احمدی نژاد دیدید، همه مربوط به همان کسانی بود که با کارت بدون عکس قاطی ما به سالن آورده بودند و اتفاقا دوربین های تلویزیون هم همیشه روی آنها متمرکز بود.خ
12- بحث اصلی بین همه ما در فاصله سخنرانی ها، اوضاع آشفته و بلبشوی حاکم بر کشور بود و خیلی ها از این فرصت چند روزه استفاده کردند و رفتند محل اصلی تظاهرات بعد از انتخابات 22 خرداد را دیدند. پل حافظ بیشترین بیننده را داشت.خ
13- سخنرانی بی سر و ته رحیم مشائی که آن بالا برایش یک میز مخصوص گذاشته بودند و پشت آن می نشست، با نمایش بوسیدن پرچم ایران همراه شد. اما همین نمایش هم بسیار مصنوعی و مضحک بود. یکنفر یک پرچم ایران را که مخصوص روی میز اداری است پشت رحیم مشائی نگهداشته بود و تا سخنرانی اش تمام شد، پرچم را آورد جلو تا رحیم مشائی ببوسد و آن را نوازش کند! روز دوم که شتابزده ختم همایش را اعلام کردند، یک گروه دژبان آوردند روی “سن” تا سرود “ای ایران” را بخواند. خیلی خوب و مرتب بودند و خوب هم تمرین کرده بودند. تا شروع کردند به خواندن سرود، همه ما که در سالن بودیم شروع کردیم همراه آنها سرود ایران را خواندن. رحیم مشائی فورا رفت به سمت در خروجی سالن. چند نفری که سن و سالی داشتند و ارشد ایرانیان بودند، به او اعتراض کردند که : شما که پرچم ایران را بوسیدی، پس چرا وقتی سرود آن را می خوانند از سالن می روید بیرون؟ موقع خروج از سالن، هرکس از جلوی دسته سرود رد شد، از آنها بخاطر خواندن سرود “ای ایران” تشکر کرد.خ
14- تا یادم نرفته این نکته آخر را هم بگویم. روز دوم، یکی از پرفسورهای معروف ایرانی مقیم آلمان به رحیم مشائی گفت: ما از اینجا (داخل کشور) بی خبر نیستیم. شما می گوئی 5 میلیون ایرانی در خارج از کشورند. این 5 میلیون اگر با خانواده خود، همسر و پدر یا پدربزرگ خود درتماس باشند، حداقل شامل 15 میلیون ایرانی می شود. فکر نمی کنید که آن 10 میلیون، به این 5 میلیون می گویند که در کشور چه می بینند؟
15- اگر درباره حضور هوشنگ امیراحمدی، که فکر می کنم رئیس شورای ایرانیان امریکا باشد در همایش ننویسم، چشم بر یکی از سوژه های اصلی این همایش بسته ام.من با ایشان در یک هتل بودم. همان شب اول به رسم ادب رفتم پیشش و سلام و علیکی کردیم. انسانی است مبادی آداب و به همان اندازه هم دیپلمات و هوشیار. پرسیدم که برای شما هم سخنرانی در نظر گرفته اند؟ گفت: خیر. من اصلا به سالن همایش نمی آیم. گفته اند صلاح نیست و جنجال می شود.به شوخی پرسیدم: از اوباما خبری آورده اید؟فورا و قاطع پاسخ داد: خیر.پرسیدم: از اینطرف قرار است پیامی ببرید؟پاسخش با لبخند یک “ببینیم” کشدار بود.خ

Keine Kommentare: