آلمان - مونیخ
Harun-Mahdavi@t-online.de
خان یا خواجه؟
آیا آمریکا در مقابل چین لُنگ انداخته؟
اخیراً یکی از فرستنده های خبری آمریکا مصاحبه ای با خانم کلینتون وزیر خارجه آمریکا ترتیب داده بود که بیشتر در ارتباط با موقعیت آمریکا در مقابل چین بود، از جمله مطالبی که مابین آنان رد و بدل می شد گسترش نفوذ چین در میان سایر کشورها بود که وزیر خارجه آمریکا در پاسخ برگزارکننده برنامه با لحنی ملتمس که دال بر درماندگی آمریکا در مقابل قدرتمندی چین بود، اعلام کرد که هیچ مخالفتی با دست درازی چین به مراکز اقتصادی کشورهائی که از منابع بسیار غنی برخوردار هستند ندارد، ولی این انتظار را از چین دارد که لااقل حق و سهمی هم برای آمریکا قائل شود.
با توجه به انعکاس این خبر تکلیف خیلی از زمامداران کشورها روشن شد که چنانچه به پدرخوانده نیاز داشته باشند، در آینده نام آن چین است.
سالهاست که حکومت جمهوری اسلامی چین را ابرقدرت دانسته و بخاطر خروج از انزوا سیاسی چین را به پدرخواندگی قبول کرده و از این بابت ناچار است که باج سبیلی به این پدرخوانده بدهد تا در صورت لزوم در مراجع بین المللی از حکومت جمهوری اسلامی پشتیبانی بعمل آورد.
بهمین دلیل هم هست که پیشاپیش خوانچه جهیزیه اش را که شامل ۱۵% نفت مورد نیاز کشور چین می باشد دو دستی پیش کش پدرخوانده می کند.
با توجه به محتوی قرارداد فروش نفت به چین و نحوه پرداخت پول آن کاملاً می توان پی به منافع سرشاری که چین از این بابت نصیبش می شود برد، چون مردم ایران بعوض دریافت پول نفت ناچاراً تن به خرید اجناس تولیدی چین بدهند.
البته باید یادآور شد که عملکرد کشور عربستان سعودی هم در ارتباط با آمریکا غیر از این نیست.
عربستان سعودی هم تا امروز ۱۱% نفت مورد احتیاج پدرخوانده اش را که آمریکا باشد تأمین کرده و در مقابل یا باید تجهیزات نظامی دریافت می کرده و یا اینکه از نفوذ آمریکا مابین دیگر کشورها بخصوص کشورهای اروپائی برای تداوم بخشیدن به حکومتش ازحمایت آنان بهره مند می شده، بهمین خاطر هم تاکنون بجز در چند مورد تا بحال دیده و یا شنیده نشده که از طرف دولتمردان و فرستنده های خبری این کشورها که از طرفداران دمکراسی و مصوبات حقوق بشر هستند و مردمشان از یک سیستم دمکراسی برخوردار می باشند نسبت به حکومت دیکتاتوری تمام عیار عربستان سعودی که فضای آن به مراتب از مصر و تونس خفقانتر و قوانین حقوق بشر را زیر پا می گذارد انتقاد کنند و یا اقدام به تحریم و یا صحبتی در این مورد شده باشد.
بنابر مواردی که به آن اشاره شد اگر بخواهیم استثناء قائل شویم و عدالت را رعایت نکنیم، آنوقت است که حکومت هائی همچون جمهوری اسلامی بخودشان اجازه می دهند که نهایت سؤاستفاده را از این بابت بکنند.
تضعیف آمریکا و همپیمانانش و از طرف دیگر تلاش مردمان کشور چین که به قدرتمند شدن این کشور منجر گردیده باعث تزلزل و سردرگمی کشورهای آمریکا و اروپائی شده تا بحدی که از نظر اقتصادی و اقدامات سیاسی کنترل خود را از دست داده اند.
باعث و بانی تحولات اخیر که در کشورهای قاره آفریقا از جمله تونس، مصر و لیبی اتفاق افتاد و به سقوط حکومت های دیکتاتوری این کشورها انجامید، بیش از هر چیز دیگری پشتکار و فداکاری تؤام با شهامت این ملت ها بوده که در تمام طول این مبارزات مصراً به شعار آزادی و دمکراسی که بیان کننده خواست اکثریت آنان بود می پرداختند و با تمام وجودشان می خواستند به آن واقعیت ببخشند.
باید قبول کنیم که قیام مردم این کشورها تنها بخاطر نبود آزادی و دمکراسی که می خواستند به آن دست پیدا کنند بود نه چیز دیگری.
با توجه به شناختی که نسبت به اصول دمکراسی داریم، میدانیم که سیستم دمکراسی با یک حکومت مذهبی نمی تواند همخوانی داشته باشد و کاملاً با یکدیگر مغایرت دارد. بنابر این هدف از این مبارزات برپائی یک حکومت مذهبی نبوده.
در طول این مبارزات محتوی شعارهائی که مردم این کشورها و همینطور کشورهائی که دارای سیستم دمکراسی بودند از جمله آمریکا و کشورهای اروپائی حاکی از جایگزین کردن سیستم دمکراسی بجای سیستم های دیکتاتوری بود. حال ناگهان از اکثریت داشتن اسلامیست ها در انتخابات صحبت می کنند و برپائی یک حکومت اسلامی مطرح می شود. فرستنده های رادیو و تلویزیون کشورهای غربی که تا دیروز قول دمکراسی می دادند ناگهان لحن و برخوردشان تغییر پیدا می کند و بنحوی از اسلامیست ها حمایت و میکروفون هایشان را بیشتر در اختیار آنان می گذارند تا طرفداران دمکراسی.
اجازه بفرمائید برگردیم به زمانیکه اتحاد جماهیر شوروی با حمله به افغانستان و اشغال این کشور شدیداً مورد اعتراض اکثریتی از کشورهای جهان آزاد قرار گرفت که بلافاصله از طرف آمریکا و همپیمانانش اقداماتی جهت مقابله با آن انجام شد که یکی از آن اقدامات سازمان دهی مجاهدین اسلامی که شامل گروه طالبان و بن لادن بود گردید و دیگری حمایت کردن از انقلاب ایران که به سقوط حکومت شاه و بجای رسیدن به دموکراسی و آزادی به روی کار آمدن حکومت جمهوری اسلامی ختم شد.
در آن سالها اجرای طرح کمربند سبز به تمام مسائل دیگر سیاسی آن منطقه ارجحیت داشت. عقب راندن اتحاد جماهیر شوروی از افغانستان که بعدها به فروپاشی آن ختم شد در رأس اهداف آنان قرار داشت. البته آنان به اهدافشان رسیدند ولی ملتهای این مناطق میبایستی قیمت گزافی بابت آن بپردازند که هنوز هم ادامه دارد.
تغییر و تحولاتی که در کشورهای همجوار خلیج فارس در ٣۰ سال گذشته بخصوص ایران صورت گرفته باعث شده که این مناطق ثبات امنیتی خود را از دست بدهند. البته برای صادرکنندگان تجهیزات نظامی ایده ال بوده ولی برای ساکنین این مناطق جز زجر و محنت چیز دیگری بهمراه نداشته است.
ملت افغانستان سال ها است که روی آرامش بخود ندیده. روزی نیست که از کشته شدن تعدادی از مردم نجیب و بیگناه افغانستان با خبر نشویم و زجر و بدبختی این ملت را شاهد نباشیم.
متأسفانه در حال حاضر هیچ امیدی به رفع این نابسامانی ها و آشوبهائی که خواب را از ملت افغانستان گرفته دیده نمیشود.
از رُخداد انقلاب در ایران حدود ٣٢ سال می گذرد. در آن روزها تمام حرکات و خبرهائی که از خبرگزاریهای مهم بخاطر به ثمر رساندن انقلاب پخش میشد دال بر این بود که بزودی دمکراسی را در آغوش خواهیم گرفت. ساعتی نبود که دستگاه های خبر پراکنی مژده دمکراسی و آزادی به ملت ایران ندهند. امروز میبینیم دقیقاً با همان راه و روشی که ملت ایران را به بازی گرفتند در مورد ملت های مصر و تونس و لیبی هم به اجرا گذاشته شده اند. هنوز که هنوز است در ذهن ما وعده های آنان باقی مانده. در آن سالهای آخر رژیم شاه تا اوایل انقلاب ما آدمهای خوش باور، آن را قبول میکردیم و با امید به آن دلخوش بودیم. قافل از اینکه برای ما چه خوابی دیده اند.
حال باید دید که این نخبگان سیاسی دنیای غرب دوباره چه خوابی برای ما ملتهای خوش طینت و خوش باور دیده اند و قصدشان از این بازیهای سیاسی اخیر چه چیزی می باشد و هدف آنان از این همه سر و صدا و سرمایه گزاری چیست؟
چنانچه بخواهند بگویند بخاطر رفاه و آزاد ساختن ملت های قاره آفریقا دست به این کارها زده اند باید عرض کنم حتی مرغ پخته هم خنده اش خواهد گرفت چه برسد به انسان هائی که ناظر به این تغییر و تحولات هستند بخصوص نسل جوان که از بینش خاص خودشان برخوردارند و گول این مزخرفات را نخواهند خورد.
همانطور که ٣٢ سال پیش خیلی از ژورنالیست های مشهور و سیاستمداران با تجربه و روشنفکران و طرفداران حقوق بشر بعد از چند سال تازه با خبر شدند که روی دست خورده اند و چه کلاهی سرشان رفته است (به غیر از آنان که مزدور بودند و نقش بسیار مهمی در گمراه کردن مردم داشتند).
در آن سالهای قبل از انقلاب با پوشش شعار مبارزه با نقض حقوق بشر در ایران که البته بیربط هم نبود در پی مقاصد خودشان بودند و مردم را بدنبال خودشان کشیدند که البته قصد آنها بهیچوجه دفع این معضلات نبود. امروز هم به همان راه و روش متوسل شده اند. تمام آن دلسوزیها بخاطر پیاده کردن طرح کمربند سبز بود که بمعنای ممانعت از پیشروی اتحاد جماهیر شوروی آن زمان به خلیج فارس و دستیابی به منابع نفتی کشورهای اطراف آن بود.
حال باید دید در پشت هدیه دمکراسی و آزادی به ملتهای آفریقا دوباره چه طرحی خوابیده؟
آیا رنگ آن هنوز سبز است یا به زردی گرائیده؟
آیا این حرکات برای جلوگیری از پیشروی و نفوذ بیشتر چین به این مناطقی که اکثراً از صادرکنندگان طلای سیاه می باشند هست، یا اینکه می خواهند در مقابل تشیع تسنن را علم کنند و از درگیر شدن آنان از دو جهت سود ببرند و یا همان سیاست جنگ افروزی را که در طول ۸ سال جنگ ایران و عراق پیش گرفته بودند ادامه داده و همچنان به دامن زدن آتش چنگ بافزایند؟
که به این طریق هم باعث تضعیف اسلامیست ها شده اند و هم می توانند از فرصت استفاده کرده و خودشان را بسازند و همزمان تا می توانند به هر دو طرف محتوای انبارهای نظامیشان را قالب کرده ومبالغی را که بابت خرید نفت پرداخت کرده اند به خزانه های خود برگردانند.
به حافظ متوسل می شوم و دیوان او را می گشایم و جواب می شنوم:
در این شب سیاهم، گم گشت راه مقصود
از گوشه ای برون آی، ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم، جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان، وین راه بی نهایت