مهندس مسعود هارون مهدوی
Harun-Mahdavi@t-online.de
توجه به واقعیت ها،
رکن اصلی مبارزات سیاسی است
نکته ای که اپوزیسیون می باید خیلی مورد اهمیت قرار دهد
داشتن شناخت کافی از واقعیت ها و امکانات طرف مقابل است. و این انجام پذیر نیست
مگر اینکه شهامت ورود به واقعیت ها را داشته باشیم.
بنابر این تهیه هرگونه طرح و برنامه ای که فاقد شناخت کافی
باشد نتنها نمی تواند پاسخگوی برآوردن اهداف اپوزیسیون قرار گیرد بلکه هیچگونه
ضمانت اجرائی بهمراه نخواهد داشت و شانس موفقیت آن بعید می باشد.
اینکه حاکمان نظام موجود در ایران به هیچ وجه حاضر نخواهند
بود تن به یک انتخابات آزاد واقعی بدهند از چشم کسی پنهان نیست. خوشبختانه گروه
های ملی سال ها است که پی به این واقعیت برده اند.
با توجه به نبود چنین امکانی چطور میتوانیم به برگزاری یک
انتخابات آزاد با بودن همین نظام دل ببندیم.
متأسفانه سالهاست که عده ای از ما نمی خواهیم واقعیت را
قبول کنیم به همین خاطر هم هست که تا بحال در بلاتکلیفی بسر برده و بهدفی که داشته
ایم نتوانسته ایم برسیم.
یکی از علل آن با عرض معذرت این بوده که عده ای خواسته اند بنحوی
«هم از توبره و هم از آخور بخورند». اگر خواسته باشیم بدون توجه به قانون اساسی
نظام فعلی از درون همین نظام کسان دیگری را انتخاب و مسئولیت اداره مملکت را به
آنان محول کنیم، نباید دیگر به مردم وعده یک سیستم دمکراسی سکولار داد، چون بکل با
هم مغایرت دارند.
از قدیم گفته اند «یا زنگیِ زنگ و یا رومی روم»!
اگر طالب یک حکومت مردمسالار و سکولار هستیم دیگر نباید
همزمان با آقایان رفسنجانی و خاتمی و موسوی و کروبی و دارو دسته ی آنان لاس بزنیم
و بخواهیم با آنان که از حامیان همین نظام هستند بدلایلی غیر منطقی رابطه حسنه ای
داشته باشیم.
چگونه می توان تصورکرد که همزمان با دوستی با آنان حکومت
جمهوری اسلامی را وادار به عقب نشینی کرد تا مردم بیایند آزادانه نوع نظام آینده خود
را تعین کنند. آیا این یک خوش خیالی محض نیست؟
از قدیم گفته اند که نباید شعور دیگران را دست کم گرفت و
دشمن را حقیر شمرد. آقایانی که در بالا به آنان اشاره شد از پایه گزاران و محافظین
اصلی نظام جمهوری اسلامی بوده و هستند و دقیقاً میدانند برچیدن بساط این نظام مصادف
خواهد بود با نابودی تک تک این مهره ها. این شخصیت های طراز اول حکومت که هر کدام
چندین دوره رئیس جمهور و نخست وزیر و رئیس مجلس و صاحب پست های مهمی در این مملکت بوده
و به این نظام خدمت کرده اند هم از ما زرنگتر هستند و هم رابطه نزدیکی با مافیا
های بین المللی از شرق و غرب را دارا هستند که اطلاعات دست اول در اختیارشان
میگذارند. آنان کاملاً بر این واقف هستند که چنانچه روزی مردم از فضای سیاسی و
اجتماعی آزاد که سالها بخاطر آن مبارزه کرده اند برخوردار شوند. نه تنها آنان را
از صحنه سیاسی دور خواهند کرد بلکه باید پاسخگوی همه معضلاتی که برای توده های
مردم پیش آورده اند باشند. بهمین مناسبت نباید هیچ نوع انتظار حمایتی از جانب این
آقایان که خادم و آلوده حکومت جمهوری اسلامی می باشند داشت و به آنان اعتماد کرد.
بهتر است که بکل از آنان فاصله گرفت و تحت تأثیر حرفهای قشنگ و سراپا دروغ و تزویر
آنان و یا دلالهای سیاسی که در خارج از کشور (حال از هر نوع تابعیتی می خواهند
برخوردار باشند) قرار گرفت.
بهتر است که در این مورد هر چه زودتر تکلیف خودمان را روشن
کنیم و قبول کنیم که حاکمان جمهوری اسلامی نه تنها وا نخواهند داد بلکه با تمام
امکاناتی که دراختیار دارند سعی خواهند کرد به هر قیمتی شده حاکمیت خود را همچنان
بر مردم ایران حفظ و اعمال کنند.
درمقابل ایستادگی آنان این ما هستیم که باید با اعتقاد به
هدفی که در پیش داریم تنها با اتکاء بخود و با تمام وجود قدم جلو بگذاریم تا بتوانیم
سیستم حکومت مردم سالاری مورد دلخواه مردم را جایگزین سیستم دیکتاتوری موجود کنیم.
طرح چگونگی مبارزات که می بایست تهیه شود باید ضمن اینکه با
اهدافمان همخوانی داشته باشد قابل اجرا هم باشد در غیر اینصورت مشکل بتوان این نشستگان
بر مرکب قدرت را از جایشان تکان داد.
حداقل کاری که از عهده ما ساخته است این میباشد که بخودمان
دروغ نگوئیم و با قاطعیت بدون توجه به عده ای از مزدوران بیگانه برای نجات مردم
ایران تلاش کرده و از مبارزه دست نکشیم. هر چند گاهی عده ای از حقوق بگیران بیگانه
بدستور کارفرمایانشان دور هم جمع شده و خودی نشان میدهند و فرستنده های تلویزیونی
خودی و بیگانه هم تا کنون سعی داشته اند که آنان را بنام شخصیت های اپوزیسیون
بخورد مردم بدهند که خوشبختانه تا بحال نه تنها در این مورد موفق نشده اند بلکه
مورد تمسخر هم قرار گرفته اند.
متأسفانه شخصیت های ملی مورد قبول مردم که در طول این سالها
میتوانستند پرچمدار مبارزات باشند چنان از این حرکات ناپخته سرخورده اند که راهی
جز گوشه گیری و کنارکیشدن از فعالیت های سیاسی برایشان باقی نمانده. شاید هم بهمین
خاطر است که اکثر اوقات جلب این شخصیت ها بمنظور شرکت در امر مبارزات سیاسی با اشکال
روبرو می شود.
یکی از وظایف مهم ما این است که دستمان را بطرف این شخصیت
ها دراز کنیم و از آنان طلب کمک کرده و مصراً بخواهیم که قبل از اینکه دیر شود و بکل
کشور عزیزمان را از دست بدهیم وارد صحنه کارزار شوند. هر کدام از ما اگر این
آمادگی را در خود ببیند و بخواهد قدم اولیه را که شامل یارگیری هست بردارد، باید
در بدو امر از خودش اطمینان داشته باشد که از عهده این کار بر می آید و می تواند
مورد قبول دیگران واقع شود. آیا دارای خصوصیات لازمه این کار هست که نسبت به
شناختی که بر دیگران دارد بدون هیچگونه واسطه ای با تک تک این افراد تماس برقرار
کند و منظور خودش را از تماس با آنان درمیان بگذارد.
چنانچه کسی بخواهد نظام موجود را تغییر دهد لازمه اش داشتن
امکانات بخصوص جمع آوری نیروی انسانی است که در این رابطه نیاز به محققین سیاسی با
تجربه است که ضمناً در میان شهروندان ایرانی چه در داخل و چه در خارج از نام نیکی
برخوردار و مردم نسبت به آنان شناخت کافی داشته باشند.
بنابراین در ارتباط با چنین نخبه های سیاسی و اجتماعی باید
راه و روش دیگری برای جذب بیشترآنان پیش گرفت. چون هر نوع سهل انگاری و اشتباهی که
رخ دهد میتواند به تداوم نظام موجود در ایران کمک کند که متأسفانه به کرار شاهد
نمونه های زیادی از این نوع حرکات در سالهای گذشته بوده ایم. از جمله نشست های
اخیر پاریس و استکهلم و واشنگتن و بروکسل نمونه ای از آن بوده است. همینطور کسانی
که با پرداخت پول فراوان که معلوم نیست از کجا آمده است تنها بخاطر مطرح کردن خود
و شاید هم گمراه کردن مردم متوسل میشوند به دادن آگهی در رسانه ها که بیشتر از
قماش هخاها هستند که دانسته و یا ندانسته بنحوی به مبارزات اپوزیسیون واقعی لطمه
وارد میکنند و تا حدی باعث سرخوردگی مردم ایران شده اند.
آیا چنانچه به واقعیت ها توجه نشود و سطح دید خود را وسعت
ندهیم تکرار همان کاری نیست که دیکتاتورهای زمان ما انجام داده اند.
چند روز پیش بود که آیت الله خامنه ای تازه به صرافت افتاد
که واقعیت ها را باید در مد نظر گرفت و به دولت و مسئولین اخطار کرد که نباید
واقعیت ها را سرسری بگیرند و تأکید بر این داشت که اگر بخواهید واقعیت ها را درک
نکنید طرح و برنامه های شما مواجه با شکست خواهند شد. تصادفاً در این مورد استدلال
ایشان بسیار بجا و منطقی است. هرچند که خیلی دیر به این فکر افتاده اند ولی
همانطور که از قدیم گفته اند جلوی ضرر را هروقت بگیری نفع خواهد داشت، اما بشرط
اینکه از خود مبارکشان شروع کنند و به این واقعیت توجه کنند که مردم ایران دیگر
آقا بالاسر نمی خواهند. وجود ولی فقیه با توجه به اختیاراتش که منجر به دخالت در
تمام قوانین مقننه و مجریه و قضائی شده برای ملت ایران قابل تحمل نیست. این همان
واقعیتی است که آقای خامنه ای نباید نادیده بگیرند که متأسفانه خودشان را زده اند
به کوچه علی چپ! امیدوارم روزی بفکر درک این واقعیت نیفتید که دیگر خیلی دیر شده
باشد.
ولی فقیه تا روزی که سخنانش جنبه راهنمائی و نصیحت داشته
باشد شاید قابل تحمل باشد ولی چنانچه بخواهد جنبه قانونی و تحمیل پیدا کند و سرپیچی
از دستورات ولی فقیه منجر به مجازاتهائی که تا حد شلاق و زندان و شکنجه و اعدام
شود در آن موقع دیگر این شخص ماهیت ولی فقیه اش را از دست میدهد و تبدیل میشود به
یک دیکتاتور تمام عیار که با شئونات یک ولی فقیه که بمعنای پدر مقدس میباشد مغایرت
دارد.
همینطور که رژیم گذشته از واقعیت ها بدور و نسبت به هویت و
خواست های اکثریت جامعه غریب و بی خبر بود نظام فعلی هم بنوعی دیگر ولی بمراتب
بیشتر به همین درد دچار شده است.
متأسفانه بعضی از ما ایرانیان مقیم خارج هم از آن مبرا
نیستیم.
هموطن عزیزی که نگران آینده سرزمینت هستی،
با توجه به فضای سیاسی و اجتماعی موجود و خطراتی که
یکپارچگی ملت ایران و تمامیت ارضی کشورمان را تهدید می کند و همچنین نقشه های شومی
که دولت های صنعتی شرق و غرب نسبت به آینده سرزمینمان ایران کشیده اند که آمریکا و
همپیمانانش بخاطر حفظ موقعیت ابرقدرتی آمریکا در مقابل کشور چین و دیگر ممالکی که
نیازمند انرژی نفت هستند، یقیناً بعد از اشغال چاه های نفت عراق و لیبی تصاحب مراکز نفتخیز کشورمان در رأس برنامه هایشان
قرار داده اند که به احتمال قوی چنانچه اقدامی کارساز از طرف اپوزیسیون صورت نگیرد
به تجزیه ایران ختم خواهد شد. لذا با توجه به این توطئه ای که این بیگانگان در
مورد ایران چینده اند که مسبب اصلی آن هم نظام حاکم بر ایران است چه از نظر
برخوردش با ملت ایران و چه در زمینه رفتار سیاسی اش با جامعه بین المللی، آیا برما
واجب نیست که در پی چاره ای باشیم و با اتکاء بخود و از خودگذشتگی هر چه زودتر راه
کاری جدی پیش بگیریم و با همبستگی یکدیگر بمرحله اجرإ بگذاریم؟
این شدنی نیست مگر اینکه شناخت کافی نسبت به جامعه ایران و
سیاست های بین المللی در رابطه با خاور میانه داشته و با واقعیت ها کنار بیاییم.
متأسفانه اکثر کسانیکه به عنوان جامعه شناس از طریق رسانه
ها بدیگران درس جامعه شناسی میدهند و برای مردم ایران تعین و تکلیف میکنند جامعه
شناسی را تنها از طریق کتابهای درسی آنهم دانشگاه های خارج از ایران آموخته اند.
تنها شناختی که از ایران دارند در ارتباط با سفر و
بازدیدهای کوتاه مدتی که بیشتر جنبه توریستی و دیدار از خانواده داشته بوده و
بهمین خاطر هم از واقعیت های جامعه ایران بی اطلاع هستند. اما در مقابل میتوان این
کمبود را با تجربیات با ارزش دیگر شخصیت های فعال سیاسی، هرچند که ایام جوانی را
پشت سر گذاشته باشند، بخصوص درزمینه شناخت از جامعه ایران و واقعیت های آن جبران
نمود که در واقع در ارتباط با راه و هدف مشترکی که در پیش دارند، می توانند مکمل
یکدیگر باشند.
درغیر این صورت مشکل میتوان تصور کرد که این بار سالم به
مقصد برسد.
آلمان – مونیخ
۳۰ مرداد ماه ۱٣۹۱
۲۰ اوت ٢۰۱۲