Donnerstag, 13. September 2012

ماشا الله به این همه پرروئی - مسعود هارون مهدوی


مهندس مسعود هارون مهدوی
Harun-Mahdavi@t-online.de


ماشا الله به این همه پرروئی


خبرهائی که حاکی از برگزاری و نتایج اجلاس سران کشورهای اسلامی در مکه داشتیم نشانه ای بود از تحت فشار قرار دادن بشار اسد رئیس جمهور سوریه.
اکثریت نمایندگان در این اجلاس با دادن رأی بر علیه سوریه و کنارگذاشتن موقت از این مجمع به هدفی که از قبل روشن بود رسیدند. با توجه به دوستی و حمایتی که تا کنون حکومت جمهوری اسلامی از بشار اسد بعمل آورده عکس العملی که احمدی نژاد رئیس جمهور جمهوری اسلامی در مقابل خبرنگاران در این مجمع از خود نشان داد خیلی غیر منتظره و غیر عادی بود.
آیا میشود قبول کرد که احمدی نژاد قبلاً نسبت به هدفی که این اجلاس داشته بی خبر بوده و نمیدانسته که در انزوا قرار دادن بشار اسد به معنای سقوط حکومت او خواهد بود که در رأس برنامه کار این مجمع قرار داشته؟
آیا نشستن کنار پادشاه عربستان سعودی آنقدر با ارزش و افتخار آمیز بود که این شکست را تحت شعاع قرار داد و سرپوش روی آن گذاشت؟

آیا رابطه های دوستی مابین این دو کشور حال بهرگونه ای میخواهد بوده باشد تا این حد بی اعتبار و شکننده بوده که احمدی نژاد را بعد از شنیدن و اطلاع از نتایج صدور رأی حاضرین این اجلاس که حاکی از حذف موقت سوریه از این مجمع بود به چنان عکس العملی واداشت که همه را به تعجب در آورد؟

احمدی نژاد بجای اینکه با دوستش بشار اسد احساس همدردی کند، برعکس بلافاصله بعد از اتمام این اجلاس با چهره ای شکفته از شادمانی در مقابل دوربین های متعدد فرستنده های مختلف با خوشحالی بسیار دو انگشت خود را بعلامت پیروزی برافراشته و به رُخ دیگران کشید.



Bildquelle:

او چنان شادمانی میکرد که انگار این اسرائیل بوده که محکوم شده و نه سوریه دوست و همپیمانش! بهرصورت دلیل این همه احساس پیروزی و شادمانی از طرف آقای رئیس جمهور احمدی نژاد را کمتر کسی میداند.
متأسفانه عقل نگارنده در مورد خوشحالی و شادمانی احمدی نژاد قد نمی دهد.
بهر حال، رأی اجلاس که برای حکومت جمهوری اسلامی یک شکست بود در آینده ای خیلی نزدیک دامن احمدی نژاد را هم خواهد گرفت.
بهمین دلیل، تنها چیزی که میتوان نسبت به احساس پیروزی و شادمانی آقای رئیس جمهور احمدی نژاد گفت تیتر همین مقاله است.

آلمان – مونیخ
۳۱ مرداد ماه ۱٣۹۱
۲۱ اوت ٢۰۱۲

توجه به واقعیت ها، رکن اصلی مبارزات سیاسی است - مسعود هارون مهدوی


مهندس مسعود هارون مهدوی
Harun-Mahdavi@t-online.de




توجه به واقعیت ها،
رکن اصلی مبارزات سیاسی است

نکته ای که اپوزیسیون می باید خیلی مورد اهمیت قرار دهد داشتن شناخت کافی از واقعیت ها و امکانات طرف مقابل است. و این انجام پذیر نیست مگر اینکه شهامت ورود به واقعیت ها را داشته باشیم.
بنابر این تهیه هرگونه طرح و برنامه ای که فاقد شناخت کافی باشد نتنها نمی تواند پاسخگوی برآوردن اهداف اپوزیسیون قرار گیرد بلکه هیچگونه ضمانت اجرائی بهمراه نخواهد داشت و شانس موفقیت آن بعید می باشد.
اینکه حاکمان نظام موجود در ایران به هیچ وجه حاضر نخواهند بود تن به یک انتخابات آزاد واقعی بدهند از چشم کسی پنهان نیست. خوشبختانه گروه های ملی سال ها است که پی به این واقعیت برده اند.
با توجه به نبود چنین امکانی چطور میتوانیم به برگزاری یک انتخابات آزاد با بودن همین نظام دل ببندیم.
متأسفانه سالهاست که عده ای از ما نمی خواهیم واقعیت را قبول کنیم به همین خاطر هم هست که تا بحال در بلاتکلیفی بسر برده و بهدفی که داشته ایم نتوانسته ایم برسیم.
یکی از علل آن با عرض معذرت این بوده که عده ای خواسته اند بنحوی «هم از توبره و هم از آخور بخورند». اگر خواسته باشیم بدون توجه به قانون اساسی نظام فعلی از درون همین نظام کسان دیگری را انتخاب و مسئولیت اداره مملکت را به آنان محول کنیم، نباید دیگر به مردم وعده یک سیستم دمکراسی سکولار داد، چون بکل با هم مغایرت دارند.
از قدیم گفته اند «یا زنگیِ زنگ و یا رومی روم»!
اگر طالب یک حکومت مردمسالار و سکولار هستیم دیگر نباید همزمان با آقایان رفسنجانی و خاتمی و موسوی و کروبی و دارو دسته ی آنان لاس بزنیم و بخواهیم با آنان که از حامیان همین نظام هستند بدلایلی غیر منطقی رابطه حسنه ای داشته باشیم.
چگونه می توان تصورکرد که همزمان با دوستی با آنان حکومت جمهوری اسلامی را وادار به عقب نشینی کرد تا مردم بیایند آزادانه نوع نظام آینده خود را تعین کنند. آیا این یک خوش خیالی محض نیست؟
از قدیم گفته اند که نباید شعور دیگران را دست کم گرفت و دشمن را حقیر شمرد. آقایانی که در بالا به آنان اشاره شد از پایه گزاران و محافظین اصلی نظام جمهوری اسلامی بوده و هستند و دقیقاً میدانند برچیدن بساط این نظام مصادف خواهد بود با نابودی تک تک این مهره ها. این شخصیت های طراز اول حکومت که هر کدام چندین دوره رئیس جمهور و نخست وزیر و رئیس مجلس و صاحب پست های مهمی در این مملکت بوده و به این نظام خدمت کرده اند هم از ما زرنگتر هستند و هم رابطه نزدیکی با مافیا های بین المللی از شرق و غرب را دارا هستند که اطلاعات دست اول در اختیارشان میگذارند. آنان کاملاً بر این واقف هستند که چنانچه روزی مردم از فضای سیاسی و اجتماعی آزاد که سالها بخاطر آن مبارزه کرده اند برخوردار شوند. نه تنها آنان را از صحنه سیاسی دور خواهند کرد بلکه باید پاسخگوی همه معضلاتی که برای توده های مردم پیش آورده اند باشند. بهمین مناسبت نباید هیچ نوع انتظار حمایتی از جانب این آقایان که خادم و آلوده حکومت جمهوری اسلامی می باشند داشت و به آنان اعتماد کرد. بهتر است که بکل از آنان فاصله گرفت و تحت تأثیر حرفهای قشنگ و سراپا دروغ و تزویر آنان و یا دلالهای سیاسی که در خارج از کشور (حال از هر نوع تابعیتی می خواهند برخوردار باشند) قرار گرفت.
بهتر است که در این مورد هر چه زودتر تکلیف خودمان را روشن کنیم و قبول کنیم که حاکمان جمهوری اسلامی نه تنها وا نخواهند داد بلکه با تمام امکاناتی که دراختیار دارند سعی خواهند کرد به هر قیمتی شده حاکمیت خود را همچنان بر مردم ایران حفظ و اعمال کنند.
درمقابل ایستادگی آنان این ما هستیم که باید با اعتقاد به هدفی که در پیش داریم تنها با اتکاء بخود و با تمام وجود قدم جلو بگذاریم تا بتوانیم سیستم حکومت مردم سالاری مورد دلخواه مردم را جایگزین سیستم دیکتاتوری موجود کنیم.
طرح چگونگی مبارزات که می بایست تهیه شود باید ضمن اینکه با اهدافمان همخوانی داشته باشد قابل اجرا هم باشد در غیر اینصورت مشکل بتوان این نشستگان بر مرکب قدرت را از جایشان تکان داد.
حداقل کاری که از عهده ما ساخته است این میباشد که بخودمان دروغ نگوئیم و با قاطعیت بدون توجه به عده ای از مزدوران بیگانه برای نجات مردم ایران تلاش کرده و از مبارزه دست نکشیم. هر چند گاهی عده ای از حقوق بگیران بیگانه بدستور کارفرمایانشان دور هم جمع شده و خودی نشان میدهند و فرستنده های تلویزیونی خودی و بیگانه هم تا کنون سعی داشته اند که آنان را بنام شخصیت های اپوزیسیون بخورد مردم بدهند که خوشبختانه تا بحال نه تنها در این مورد موفق نشده اند بلکه مورد تمسخر هم قرار گرفته اند.
متأسفانه شخصیت های ملی مورد قبول مردم که در طول این سالها میتوانستند پرچمدار مبارزات باشند چنان از این حرکات ناپخته سرخورده اند که راهی جز گوشه گیری و کنارکیشدن از فعالیت های سیاسی برایشان باقی نمانده. شاید هم بهمین خاطر است که اکثر اوقات جلب این شخصیت ها بمنظور شرکت در امر مبارزات سیاسی با اشکال روبرو می شود.
یکی از وظایف مهم ما این است که دستمان را بطرف این شخصیت ها دراز کنیم و از آنان طلب کمک کرده و مصراً بخواهیم که قبل از اینکه دیر شود و بکل کشور عزیزمان را از دست بدهیم وارد صحنه کارزار شوند. هر کدام از ما اگر این آمادگی را در خود ببیند و بخواهد قدم اولیه را که شامل یارگیری هست بردارد، باید در بدو امر از خودش اطمینان داشته باشد که از عهده این کار بر می آید و می تواند مورد قبول دیگران واقع شود. آیا دارای خصوصیات لازمه این کار هست که نسبت به شناختی که بر دیگران دارد بدون هیچگونه واسطه ای با تک تک این افراد تماس برقرار کند و منظور خودش را از تماس با آنان درمیان بگذارد.
چنانچه کسی بخواهد نظام موجود را تغییر دهد لازمه اش داشتن امکانات بخصوص جمع آوری نیروی انسانی است که در این رابطه نیاز به محققین سیاسی با تجربه است که ضمناً در میان شهروندان ایرانی چه در داخل و چه در خارج از نام نیکی برخوردار و مردم نسبت به آنان شناخت کافی داشته باشند.
بنابراین در ارتباط با چنین نخبه های سیاسی و اجتماعی باید راه و روش دیگری برای جذب بیشترآنان پیش گرفت. چون هر نوع سهل انگاری و اشتباهی که رخ دهد میتواند به تداوم نظام موجود در ایران کمک کند که متأسفانه به کرار شاهد نمونه های زیادی از این نوع حرکات در سالهای گذشته بوده ایم. از جمله نشست های اخیر پاریس و استکهلم و واشنگتن و بروکسل نمونه ای از آن بوده است. همینطور کسانی که با پرداخت پول فراوان که معلوم نیست از کجا آمده است تنها بخاطر مطرح کردن خود و شاید هم گمراه کردن مردم متوسل میشوند به دادن آگهی در رسانه ها که بیشتر از قماش هخاها هستند که دانسته و یا ندانسته بنحوی به مبارزات اپوزیسیون واقعی لطمه وارد میکنند و تا حدی باعث سرخوردگی مردم ایران شده اند.
آیا چنانچه به واقعیت ها توجه نشود و سطح دید خود را وسعت ندهیم تکرار همان کاری نیست که دیکتاتورهای زمان ما انجام داده اند.
چند روز پیش بود که آیت الله خامنه ای تازه به صرافت افتاد که واقعیت ها را باید در مد نظر گرفت و به دولت و مسئولین اخطار کرد که نباید واقعیت ها را سرسری بگیرند و تأکید بر این داشت که اگر بخواهید واقعیت ها را درک نکنید طرح و برنامه های شما مواجه با شکست خواهند شد. تصادفاً در این مورد استدلال ایشان بسیار بجا و منطقی است. هرچند که خیلی دیر به این فکر افتاده اند ولی همانطور که از قدیم گفته اند جلوی ضرر را هروقت بگیری نفع خواهد داشت، اما بشرط اینکه از خود مبارکشان شروع کنند و به این واقعیت توجه کنند که مردم ایران دیگر آقا بالاسر نمی خواهند. وجود ولی فقیه با توجه به اختیاراتش که منجر به دخالت در تمام قوانین مقننه و مجریه و قضائی شده برای ملت ایران قابل تحمل نیست. این همان واقعیتی است که آقای خامنه ای نباید نادیده بگیرند که متأسفانه خودشان را زده اند به کوچه علی چپ! امیدوارم روزی بفکر درک این واقعیت نیفتید که دیگر خیلی دیر شده باشد.
ولی فقیه تا روزی که سخنانش جنبه راهنمائی و نصیحت داشته باشد شاید قابل تحمل باشد ولی چنانچه بخواهد جنبه قانونی و تحمیل پیدا کند و سرپیچی از دستورات ولی فقیه منجر به مجازاتهائی که تا حد شلاق و زندان و شکنجه و اعدام شود در آن موقع دیگر این شخص ماهیت ولی فقیه اش را از دست میدهد و تبدیل میشود به یک دیکتاتور تمام عیار که با شئونات یک ولی فقیه که بمعنای پدر مقدس میباشد مغایرت دارد.
همینطور که رژیم گذشته از واقعیت ها بدور و نسبت به هویت و خواست های اکثریت جامعه غریب و بی خبر بود نظام فعلی هم بنوعی دیگر ولی بمراتب بیشتر به همین درد دچار شده است.
متأسفانه بعضی از ما ایرانیان مقیم خارج هم از آن مبرا نیستیم.

هموطن عزیزی که نگران آینده سرزمینت هستی،

با توجه به فضای سیاسی و اجتماعی موجود و خطراتی که یکپارچگی ملت ایران و تمامیت ارضی کشورمان را تهدید می کند و همچنین نقشه های شومی که دولت های صنعتی شرق و غرب نسبت به آینده سرزمینمان ایران کشیده اند که آمریکا و همپیمانانش بخاطر حفظ موقعیت ابرقدرتی آمریکا در مقابل کشور چین و دیگر ممالکی که نیازمند انرژی نفت هستند، یقیناً بعد از اشغال چاه های نفت عراق و لیبی تصاحب  مراکز نفتخیز کشورمان در رأس برنامه هایشان قرار داده اند که به احتمال قوی چنانچه اقدامی کارساز از طرف اپوزیسیون صورت نگیرد به تجزیه ایران ختم خواهد شد. لذا با توجه به این توطئه ای که این بیگانگان در مورد ایران چینده اند که مسبب اصلی آن هم نظام حاکم بر ایران است چه از نظر برخوردش با ملت ایران و چه در زمینه رفتار سیاسی اش با جامعه بین المللی، آیا برما واجب نیست که در پی چاره ای باشیم و با اتکاء بخود و از خودگذشتگی هر چه زودتر راه کاری جدی پیش بگیریم و با همبستگی یکدیگر بمرحله اجرإ بگذاریم؟

این شدنی نیست مگر اینکه شناخت کافی نسبت به جامعه ایران و سیاست های بین المللی در رابطه با خاور میانه داشته و با واقعیت ها کنار بیاییم.
متأسفانه اکثر کسانیکه به عنوان جامعه شناس از طریق رسانه ها بدیگران درس جامعه شناسی میدهند و برای مردم ایران تعین و تکلیف میکنند جامعه شناسی را تنها از طریق کتابهای درسی آنهم دانشگاه های خارج از ایران آموخته اند.
تنها شناختی که از ایران دارند در ارتباط با سفر و بازدیدهای کوتاه مدتی که بیشتر جنبه توریستی و دیدار از خانواده داشته بوده و بهمین خاطر هم از واقعیت های جامعه ایران بی اطلاع هستند. اما در مقابل میتوان این کمبود را با تجربیات با ارزش دیگر شخصیت های فعال سیاسی، هرچند که ایام جوانی را پشت سر گذاشته باشند، بخصوص درزمینه شناخت از جامعه ایران و واقعیت های آن جبران نمود که در واقع در ارتباط با راه و هدف مشترکی که در پیش دارند، می توانند مکمل یکدیگر باشند.
درغیر این صورت مشکل میتوان تصور کرد که این بار سالم به مقصد برسد.
    

آلمان – مونیخ

۳۰ مرداد ماه ۱٣۹۱
۲۰ اوت ٢۰۱۲

نامه سرگشاده به رهبران جدايي طلبان و ستيزگران مسلح عليه ايران از: كورش زعيم


نامه سرگشاده به رهبران جدايي طلبان
و ستيزگران مسلح عليه ايران
از: كورش زعيم

جنگ افزار من كلك من است و سخن من است. من هرگز به روي هم ميهن خود، هر چند با او مخالف باشم يا به من ستم كرده باشد جنگ افزار بدست نمي گيرم. من هرگز به روي مردم همسايه ايران جنگ افزار بدست نمي گيرم. آنها همه از خودمان هستند.
من هنگامي جنگ افزار بدست مي گيرم كه كسي يا دولتي عليه مرزهاي ميهن من اقدام كند، يا به آنها تجاوز كند. ديگر براي من مهم نيست حق با كيست، زيرا حق با تماميت ارضي ميهن من است. خانه من مقدس است و ديوارهاي خانه من حد خودي و بيگانه را تعيين مي كند.
براي من بلوچ و ترك و كرد و عرب و تركمن و لر و پارس تفاوتي ندارد. همه گل هاي گلستان بي همتاي ايران هستند. زيبايي گلستان ايران از وجود همه ماست.
وقتي شما جنگ افزار بدست مي گيريد و مدعي مبارزه براي حقوق فقط بخشي از ملت ايران مي شويد، بدگماني را به سوي خود جلب مي كنيد. چرا فقط بخشي از ملت؟ چه كاسه اي زير نيم كاسه است كه شما فقط براي بخشي از ما مبارزه مي كنيد. چرا نه همه ما؟
پرسش پيش مي آيد كه چون همه مي دانيم شما قدرت مالي و جنگ افزاري لازم را براي رويارويي با يك دولت قدرتمند و مجهز را نداريد، ناچار دست به دامان دولتي بيگانه مي شويد. وقتي دولتي بيگانه به شما كمك مي كند، انگيزه اش چيست؟ او بايد منافعي در اين كارزار داشته باشد. در اينجا هم بدگماني را به خود جلب مي كنيد. چه چيزي را يا چه خدماتي را به آن دولت بيگانه قول داده ايد؟ اگر آن دولت بيگانه اي كه از شما قدرتمندتر باشد، كه بي شك هست، شما مجبور به وفاي تعهدتان به او هستيد، وگرنه شما را وادار مي كند.
اگر از دولتهاي بيگانه كمك مي گيريد، به مردمي كه مدعي حفظ حقوق آنان هستيد خدمت نمي كنيد، شما به حس قدرت طلبي يا جاه طلبي  يا ارضاي كينه و عقده هاي خود خدمت مي كنيد. اگر در مبارزه مسلحانه خود موفق شويد، كه امكان آن نزديك به صفر است، آن دولت بيگانه بر شما سلطه خواهد داشت و استقلال سياسي و اقتصادي شما را خواهد گرفت. شما كه اين عدم استقلال سياسي و اقتصادي را هم اكنون هم كه داريد، چرا بايد براي تعويض ارباب هزينه بدهيد، آنهم چنين هزينه اي دهشتناك؟ چند نفر حاضريد كشته بدهيد و چند نفر حاضريد بكشيد؟
اگر آن دولت بيگانه كه شما از او پشتيباني مي خواهيد تا بر اين دولت خودي چيرگي يابيد، آن دولت بيگانه به منافع ملي خود خيانت كرده خواهد بود اگر امكانات و قدرت خود براي هيچ سودي براي ملت خودش در اختيار شما بگذارد. شما جاي او بوديد، چنين خيانتي به ملت خود مي كرديد؟
ايراني ايراني را كشتن درست نيست. آنان كه از سوي شما كشته مي شوند ايراني هستند و آنان كه از نيروهاي نظامي و امنيتي كشور كشته مي شوند هم ايراني هستند. همه فرزندان و برادران ما هستند. در اين ميان هزاران نفر آواره مي شوند، بي خانمان مي شوند، خانه ها خراب مي شود، شهرها ويران مي شوند، افراد بيگناه خانواده ها، زنان و كودكان كشته يا زخمي مي شوند، همه اينها براي چه؟ شما كه دستتان به آمران نمي رسد. بياييد دلايل خود را براي اين مبارزه خونين و خانمان برانداز توضيح دهيد و توجيه كنيد، شايد ما هم جنگ افزار برگرفتيم. اگر منظورتان اصلاح يا تغيير ساختاري سياست داخلي است، اين كار با جنگ افزار عملي نمي شود، زيرا شما مشروعيت خود را، حتي در عرصه سياست بين الملل، از دست مي دهيد.
آنان كه قصد تجزيه كشور را به بهانه كسب حقوق بخشي از مردم يك كشور دارند، چون براي انجام اين كار، كه خود خيانت به مردم ميهن نياكاني تلقي مي شود، بايد براي انجام اين مقصود از بيگانگان كمك بگيرند. حتا اگر در جنگ با ميهن خود بختي براي موفقيت داشته باشند، كه خواهم گفت چرا از محالات است، امثال من را كه از شهروندان دلسوز براي همه مردم و مبارز مسالمت جو هستيم و بجز با قلم و سخن سر و كار نداريم، وادار خواهند كرد جنگ افزار بدست بگيريم. امثال ما ديگر سربازان جوان و معمولي نيستند.
به فرض محال موفقيت، دولت نوپايتان متكي و وابسته به بيگانه خواهد بود. خدمت به بيگانه، مردم زير فرمانروايي شما را آزرده، سرخورده و ناراضي خواهد كرد و به اعتراضشان واخواهد داشت. شما مجبور خواهيد شد براي حفظ قدرت خود و جلوگيري از ابراز نارضايتي مردم ديكتاتوري كنيد، ناراضيان را سركوب كنيد و در نتيجه خشونت و فساد و استبداد بدتر از آنچه از آن گريخته ايد برقرار و گريبانگير مردم خواهد شد.  
شما به كشورهاي آسياي ميانه و قفقاز بنگريد كه همه از كشوري مستبد و خشن و غيردموكراتيك جدا شدند. همه مردم آن كشورها تحت حكومتهاي غيرانتخابي ديكتاتوري خشن و فاسد زندگي مي كنند كه چيزي بهتر از شرايط گذشته به مردم عرضه نمي كنند. آيا شما مي خواهيد بخشي از ملت ايران را به بهانه رهايي از ديكتاتوري دچار يك ديكتاتوري ديگر كنيد، كه طبيعتا بايد خشن تر و فاسدتر باشد تا تثبيت شود؟
مبارزه مسلحانه شايد در سده هاي گذشته پاسخ مي داد، زيرا در آن زمانها مردم براي نسلها جز ديكتاتوري و زور و فساد، روش حكومتي ديگري را نمي شناختند، و براي مردم تفاوتي نمي كرد چه كسي حكومت كند. تاريخ برايشان بجز استبداد و خشونت به بار نياورده بود. با يك مبارزه مسلحانه يك حكومت استبدادي مي رفت و يك حكومت استبدادي ديگر جاي آن را مي گرفت. تاريخ تكرار مي شد. در آن زمان مردم از اوضاع و احوال همديگر مانند امروز آگاه نبودند.
در كوبا يك مبارزه مسلحانه عليه يك حكومت خشن و فاسد، يك حكومت بسيار خشن تر را جانشين كرد و مردم كوبا را براي پنجاه سال تحت ستمي وحشيانه، فقر و محروميت قرار داد.
در چين يك مبارزه مسلحانه يك نظام ديكتاتوري فاسد و خشن را برانداخت و يك حكومت به مراتب ديكتاتورتر و خشن تر را جانشين ساخت كه بيش از شصت ميلون نفر را براي تثبيت قدرت خود كشت و براي پنجاه سال مردم چين را تحت ستم فزاينده و فقر و محروميت قرار داد.
در روسيه يك مبارزه مسلحانه يك نظام ديكتاتوري فاسد را برانداخت و يك حكومت هزار بار خشن تر و فاسدتر را براي هفتاد سال حاكم كرد كه براي تثبيت قدرت خود دهها ميليون نفر را كشت يا به اردوگاههاي كار اجباري فرستاد و ملت روسيه را در فقر و محروميت قرار داد.
بسياري مبارزات مسلحانه در تاريخ معاصر شكست خوردند، ولي در مسير خود صدها هزار كشته و ويراني بر جاي گذاشتند.
اگر قصد از مبارزه مسلحانه اين است كه رئيس شويد، فرمانروايي كنيد يا در تعيين سرنوشت كشور خود مشاركت داشته باشيد كه حق مسلم شماست، بيايد با ما در يك مبارزه مسالمت آميز خردمندانه همراه شويد. ما بجاي اينكه هر كدام به سويي بكشيم، نيروها را همگام و كارآمد كنيم كه نه تنها شما بلكه همه ملت ايران بتواند بدون هيچ تبعيض و ممنوعيت يا موانع ديگر شايستگي خود را به نمايش بگذارد.
آيا شما مي خواهيد يك كاستروي ديگر باشيد و مردمي را براي دهها سال اسير بگيريد؟ آيا شما مي خواهيد استاليني ديگر باشيد و مردمي را براي دهها سال در ترس و خفقان نگه داريد؟ آيا شما مي خواهيد يك مائوي ديگر باشيد و مردمي را براي دهها سال وحشت زده و فقير نگه داريد؟
چرا گاندي نباشيد؟ چرا ماندلا نباشيد؟ چرا آن سان سوچي نباشيد؟
ما هم به عنوان يك شهروند ايراني مانند شما درد داريم و در پي آزادي، برابري و دموكراسي هستيم. ما تهديد مي شويم، زندان مي رويم، شكنجه مي شويم، تجاوز مي شويم، و كشته مي شويم؛ ولي هرگز دست به اسلحه نمي بريم. زيرا آنگاه ما با آنان تفاوتي نخواهيم داشت، زيرا اراده يك ملت بسيار قدرتمندتر از اسلحه سخن مي گويد.
شما كه راه مبارزه مسلحانه را در پيش گرفته ايد و در پس ذهنتان انديشه جدا سازي بخشي از ايران به عناوين ظاهري مختلف لانه كرده، چه الگويي را در ذهن داريد؟
آيا الگوي شما مبارزان باسك در اسپانياست؟ شايد ايرلند شمالي باشد، يا الگوي تاميل ها در سري لانكا، يا چچن ها در روسيه؟ پيشه وري و غلام يحيي در آذربايجان؟ كدام مبارزه مسلحانه را در تاريخ معاصر مي شناسيد كه موفق بوده آزادي را براي مردمي به ارمغان بياورد؟ آيا حاضريد كمكهاي مالي و تسليحاتي القاعده و امثال آنها را بپذيريد؟ يا كمكهاي برخي دولتهاي ديگر را كه براي هدفهاي بلندپروازانه خودشان از شما استفاده ابزاري مي كنند؟
والاترين مبارزه اي كه مي توانيد پيگيري كنيد اينست كه همچنان ايراني باشيد. ايراني بودن بزرگترين دشمن ديكتاتوري هاست و آنان را به زانو درخواهد آورد. من اين را باور دارم. اسلحه را زمين بگذاريد و كار ما مبارزان درون ايران را دشوار نكنيد. زيرا شما بسياري از جوانان پاك و ميهن پرست ايران زمين را با اتهامات چون ياغي گري يا گرايش فكري يا همكاري با شما به محدوديت و زندان و مرگ مبتلا مي كنيد. آنان از صحنه مبارزه سياسي صلح جويانه خارج مي شوند و ما تنهاتر مي شويم.
خوشبختانه، ما اكنون آثاري از خردمندي و بازگشت به ميهن در برخي گروههاي پيشتر مسلح مي بينم كه باورم را به قدرت سرشت ايراني بودن افزوده است. بيانيه گروه پژاك كه اسلحه را زمين گذاشته اند و قصد ورود به مبارزه سياسي دارند و بيانيه مشترك كموله و حزب دموكرات كردستان دلمان را روشن كرده كه مبارزه مسلحانه را كنار گذاشته شده و از اين پس در چارچوب يك منشور حق طلبانه و دموكراتيك با حفظ تماميت ارضي ايران كه براي همه ما مقدس است فعاليت خواهند كرد. ما انتظار اينگونه برخورد ميهن گرايانه را از همه گروه هاي ناراضي و خشمگين از تبعيض و محروميت داريم. بياييد دست ها را به سوي يكديگر دراز كنيم و آنها را بفشاريم و به جهان نشان بدهيم و ثابت كنيم كه چه ملت بزرگ و با فرهنگي هستيم. همبستگي ما براي حفظ ايران، كشورهاي بيگانه اي را كه در تخيلات بيمارگونه خود قصد آسيب زدن به ميهن بزرگ ما را دارند خنثي خواهد كرد، و ما با هم ايراني خواهيم ساخت كه در آزادمنشي و پيشرفت جهان را به ستايش وادارد.

كورش زعيم
عضو شوراي مركزي جبهه ملي ايران
تهران – ۱۷ شهريور ۱۳۹۱