Samstag, 1. Dezember 2007

پیام به مناسبت نهمین سالگرد دگر اندیشان در آذر ١٣٧٧

سیما صاحبی ( همسر محمد جعفر پوینده )
٩ سال پیش تو ( محمد جعفر پوینده ) و محمد مختاری را در اینجا ( امام زاده طاهر کرج ) به خاک سپردیم و امروز در کنارتان ، دیگر یارانتان خوابیده اند که تاب خشونت رمانه را نیاوردند . بعد از شما، گلشیری، شاملو، و ....... .
روزی فرا خواهد رسید که در این گورستان، سیل عظیم روشنفکران و فرهنگ نامیدگانی به خاک سپرده شوند که حتی کالبد های بی روحشان، سرکوبگران فرهنگ و جانیان روشنفکر کش را به وحشت بیاندازد. آنان که روشنفکری را به قتل می رسانند تا صدایش را در گلو خفه کنند و آنانی که روح و قدرت خلاقیت روشنفکر را می کشند و نوشته هایش را از تیغ سانسور می گذرانند. همه و همه قاتلان روشنفکر کش هستند. قتل تنها آن نیست که پیکر انسانی را بی جان کنی، قتل اندیشه به مراتب سنگین تر و دردناک تر است.
امروز که دیگر به علت فشارهای بین المللی ، نمی توانند چون گذشته ،طناب های سیمی بر گردن قلم بدستان بیاندازند و جسد هایشان را در متروکه گاه های دیارشان، رها کنند، با زندان،تهدید و ارعاب، روح روزنامه نگاران، نویسندگان و روشنفکران را نشانه گرفته اند. می خواهند که آنان نوشتن را رها کنند و در خانه هایشان،به انسان هایی منزوی و خنثی بدل شوند و خلاقیتشان را نه در جهت روشنگری ، که در جهت سرخوردگی انسان ها و خود فروشی، سرمایه گذاری کنند.
روزی نیست که به خانه روزنامه نگار، نویسنده و یا وبلاگ نویسی حمله نشود. آنها را روانه زندان می کنند و دست نوشته هایشان را به تاراج می برند. تا چشم باز کنند ، حکمی بر پیشانی شان کوبیده و تا بیایند از جرمشان سئوال کنند،زندانی شان به آخر رسیده ، خسته ، تحقیرشده و ممنوع القلم، به خانه هایشان باز گردانده می شوند. این است آن چیزی که من از ان به عنوان قتل «اندیشه» نام بردم.
چه بر سر ما آمده ؟
امروز این موج سرکوب همگانی روشنفکران و قلم بدستان برای چیست ؟
آنچه مسلم است در همه این دستگیری ها، زندان ها و حکم ها یک دستپاچگی عمومی وجود دارد. مگر روشنفکر امروز چه می نویسد که یک دستپا چگی برای سرکوب او در دستور کار قرار دارد ؟
روشنفکران امروز، دانشجو یانی هستند که از خفقان و سرکوب در دانشگاه ها می نویسند.
روشنفکران امروز، زنانی هستند که اگر تا دیروز برای حقوق اولیه خود مفالاتی در مجلات فرهنگی ـ اجتماعی و روشنفکری، چاپ می کردند، امروز به خیابانها ریخته و امضاهای میلیونی، جمع آوری می کنند.
روشنفکران امروز ،کارگران آگاه و معلمان هستند که برای حقوق صنفی خود به خیابان ها می ریزند و از زندان و شکنجه، ترس و ابایی ندارند.
روشنفکران امروز، روزنامه نگارانی هستند که هر روز نوشته هایشان از تیغ سانسور می گذرد و هر روز باید به جرم تشویش اذهان عمومی محاکمه شوند.
روشنفکران امروز، نویسندگانی هستند که کتاب هایشان سالهاست در اداره سانسور وزارت ارشاد کرم کتاب خورده و هویت و خلاقیتشان سالهاست که سرکوب شده ویا به بازی گرفته شده است.
روشنفکران امروز، روشنگرانی هستند که خطر نزدیک شدن جنگی خانه مان سوز را در مرزهای ایران، جدی گرفته اند و مردم را به سوی صلح و ضد جنگ بسیج می کنند. جنگی که دیگران به دامانمان انداخته اند و بهایش را باز ما مردم بی گناه باید بپردازیم.
اینها هستند عواملی که حکومت را در سرکوب گسترده روشنفکران و قلم بدستان دستپاچه کرده است ولی دیگر برای متوقف کردن جامعه ای در حال انفجار ، خیلی دیر است، کاروان روشنگری در راه است:
اگر چه نگاه هایمان بهت زده است
وسینه، قلب هایمان را از درد می فشارد
و اشک هایمان برای یکدیگر جاری می شود
قلم هایمان هنوز می نویسد
می نویسد تا پایان داد
می نویسد تا پایان بی عدالتی
می نویسد تا زمانی که مرگ مارا فرا بخواند.
فردا، تو می نویسی
و فردای دیگر، دیگری
می نویسیم تا پایانی که پایانی نیست.

سیما صاحبی
٩ آذر ١٣٨٦
سهراب مختاری

آزادی اندیشه و بیان بی هیچ حصر و استثنإ حق طبیعی همگان است و در انحصار هیچ گروه، هیچ سازمان یا دولتی قرار ندارد. هر فردی حق دارد نظر و باور خود را در امنیت کامل فردی و اجتماعی بیان و منتشر کند. قتل محمد مختاری و محمد جعفر پوینده، پیش از هر چیز، بیانگر تهاجم ضد انسانی آمرین و عاملین این قتل­ها به آزادی اندیشه و بیان بی هیچ حصر و استثناء بوده و هست.
گوبلز، دست راست هیتلر، زمانی گفته بود که با شنیدن نام فرهنگ دست به اسلحه می­برد. و افسوس که بعد از سقوط آلمان نازی و پاگرفتن دموکراسی در این کشور، هنوز کسانی و حکومت­هایی در این کرهء خاکی، اهل فرهنگ را در خیابان می­ربایند، خفه می­کنند، و جسدشان را به بیابان­های اطراف شهر می­برند و گوشه­ای روی زمین می­اندازند. این واقعیت ماست، و نزدیک و دور، هرجای این دنیای کوچک اما بزرگ که باشیم، مثل یک کابوس همراه ماست و خواب و زندگی آرام را از ما به یغما می­برد. از آسمان تاریخمان خاکستر می­بارد و مردگانمان را یک یک به یاد می­آوریم. "انگشت در شکم جهان کرده قرمطی می­جویند." و لب­های شاعران را به هم می­دوزند. این حقیقت ماست؟ نه، این سایهء دستی است که به انکار جهان برآمده است. و هنوز هم شاید رد انگشتانش بر گلوی عزیزانمان مانده باشد. آزادگانی که زندگی و مرگشان را فدای آزادی خواهی در تاریخ معاصر کشورمان کردند. یادشان گرامی باد و صدای مانده در گلوشان جاویدان.

سهراب مختاری
برلین، نوامبر ۲۰۰۷

Keine Kommentare: