Sonntag, 25. November 2007

این انقلاب شکوهمند را باید کجا جست؟

درنوشته های دوستان پا به سن گذاشته ای که سالهای عمر خود را صرف مبارزه با این و آن کرده اند پیاپی به اصطلاح "انقلاب شکوهمند ٥٧" بر میخورم که چون خوره ای روح را می خورد و میتراشد. البته این دوستان از فرط شرمندگی از تکمیل این عبارت و واقعی کردن آن یعنی "انقلاب شکوهمند اسلامی ٥٧" بطور سیستماتیک سر باز میزنند.
پرسش من از این زعمای قوم این است که به گمان ایشان شکوهمندی این انقلاب را در کجای آن باید جست؟
آیا شکوه آن را باید در اعدامهایی که ٣ روز پس از به ثمر رسیدن آن آغاز گردید و شماری از بهترین افسران و مدیران را طعمه ی آتش ایران سوز انقلاب خود کرد باید جست ؟
آیا شکوهمندی این انقلاب را در کنار گذاشتن بختیار و سر سپردن به خمینی باید جست ؟ مگر داشتن همچون بختیاری بر مسند نخست وزیری به اندازه ی کافی شکوه نداشت تا به دنبال خمینی و دنباله های روشنفکر نمایش دویدید ؟ آیا
بختیار تبلور جنبش ملی ایران و پیروزی دیگر بار مشروطه بر سلطنت مطلقه نبود که شما دوستان ، انقلابی که او را از اریکه قدرت به زیر کشاند تا ایران را برای سالهای زیاد از نعمت داشتن حکومتی ملی ، سکولار و مستقل محروم سازد شکوهمند می نامید ؟
روی سخن من با متحجرین چپ و راست نیست ، بلکه با دوستانی است که خود را در میانه ی این شلم شوربای سیاسی می بینند. چگونه میتواند کسی که خود را دلبسته ی جنبش مشروطه و رهروی راه مصدق می داند حتا برای یک آن این فکر به مغزش خطور کند که انقلاب ٥٧ انقلابی شکوهمند بوده است ؟ این دوستان چه شکوهی را در پیروزی اخلاف شیخ فضل الله نوری و بر باد رفتن هر آنچه از سالهای ١٢۹٠ به این سو دانه دانه و با پرداختن هزینه هایی بس گزاف بدست آمده بودند ، می بینند که هنوز از روی نخوت شخصی حاضر به عدول از جایگاه خود اندیشیده شان نیستند ؟ این دوستان برای ملیون ها چون من که نوجوانی و جوانیشان در آتش انقلاب شکوهمند و جنگ پر برکت سوخت و خاکستر شد بر پایه ی کدام پژوهش و آمار شکوه انقلابشان را میتوانند ثابت کنند ؟
آیا شکوه یک انقلاب را نه این است که در دستاوردهای آن باید جست ؟
گذشته از اینکه به گفتۀ روسو انقلاب و شورش بد تر از بیماریهایی هستند که برای درمانشان این شورش ها بوجود می آیند ،آیا شما پاسخ قانع کننده ای برای نسلی که دانشجویش در بند است ، ارتشیش تحقیر شده ،ز نانش در روز روشن در کوی و برزن به زیر تازیانه و چکمۀ دژخیمان رژیم بر آمده از انقلاب شکوهمند افتاده اند ، خلیج فارسش آکنده از نیروهای آمریکایی و انگلیسی است ، ریالش دیگر پشیزی ارزش ندارد ، دخترکانش در بازارهای دوبی و شارجه به حراج گذاشته میشوند ، در چنتۀ پر از تناقض و پر گویی خود دارید ؟
اگر مشکل شما شخص محمد رضا پهلوی و خاندان پهلوی بوده ، باید اذعان داشت که انقلابتان شکوهمند بوده است ،چرا که این خاندان را سرنگون کردید. پیش از هر کسی هم باید خود خمینی را جشن بگیرید ، زیرا که او از آغاز خواهان رفتن شاه بود وشما یی که درس خوانده و خارج دیده بودید نپرسیدید ، بعدش چه ؟
نگاهی به قانون اساسی حاکمیت بر آمده از انقلاب شکوهمند بیاندازید؟ این قانون اساسی لرزه بر اندام تمام بزرگان مشروطه و جنبش ملی ایران می اندازد.
روانشناختی گفتار این دوستان اما در عین غریب بودنش ساده نیز هست. این دوستان به گونه ای خود را سهیم در رویدادی می بینند که سالهای عمر خود را در راهش گذاشته بودند. حال کشتی انقلابشان به هر بهانه و توجیحی که می آورند به گل نشست. با به زیر سؤال بردن انقلاب و دست آوردهای آن این دوستان شخص خود را و سال های زندگیشان را زیر سؤال رفته می بینند. تنها پاسخ این دوستان زمانی که دیگر کفگیر توجیحاتشان به ته دیگ می خورد این است که : فکر نمی کردیم به اینجا بکشد !
متحجرین چپ هم با آوردن عذر بد تر از گناه و در جایگاه توجیح وضع نا هنجار موجود ، انقلاب را انقلاب دزدیده شده می نامند که دیگر از آن حرف ها است. اگر ذهن تاریخی این دوستان به مددشان بیاید و کمی انصاف هم چاشنی کارشان کنند می دانند که از سال ١٣٤٢ به این طرف اگر قرار می بود انقلابی در بگیرد تنها میتوانست انقلابی با ماهیتی مذهبی و متحجر باشد و بس.
غرض از این نگارش به هیچ گونه توجیه وضع پیش از انقلاب اسلامی ٥٧ نیست ، اما از آنجایی که ما ایرانیان در سنجش های سیاسی خود همواره محکوم به این هستیم که امروزمان را با دیروز و پریروز مقایسه کنیم تا به این نتیجه برسیم که کدامشان بهتر است ، شاید بهتر باشد دوستانی که دل در گرو انقلاب شکوهمند بسته اند حتا به احترام خونی که از ایرانیان ، چه در جنگ خمینی علیه صدام و چه در دهلیزهای زندان اوین که پر رونق تر از زمان پیش از انقلاب به کار خود ادامه می دهند، از این لفاظی ها دست کشیده و دست کم سد راه مردم ایران در به دست آوردن دوبارۀ حقوقی که پیش از انقلاب شکوهمند در اختیار داشتند نشوند.
رضا عزیزی
٢٥ نوامبر ٢٠٠٧

Keine Kommentare: