Montag, 18. Mai 2009

گرامی باد بیست و نهم اردیبهشت ماه ، زاد روز مصدق بزرگ

گرامی باد بیست و نهم اردیبهشت ماه ، زاد روز مصدق بزرگ

روی عکس کلیک کنید و بشنوید
زمانی دور در ایرانشهر
همه در بیم
نفس در تنگنای سینه ها محبوس
همه خاموش
و هر فریاد در زنجیر
و پای آرزو در بند
هزار آهنگ و آوای خروشان بود و شب خاموش
فضای سینه از فریاد پر بود و لب خاموش
و باد سرد
چنان کولی و ولگرد
به هر خانه ، به هر کاشانه سر می کرد
و با خشمی خروشان
شعله ی روشنگر اندیشه را می کشت
شب تاریک را تاریکتر می کرد
....
در آن دوران
در ایرانشهر
همه روزش چو شبها تار
همه شبها ز غم سرشار
نه در روزش امیدی بود
نه شامش را سحرگاه سپیدی بود
نه یک دل در تمام شهر شادان بود
خوراک صبح و شام ماران دو کتف آژدهاک پیر
مدام از مغز سرهای جوانان
این جوانمردان ایران بود
جوانان را به سر شوری است طوفانزا
امید زندگی در دل
ز بند بندگی بیزار
و این را آژدهاک پیر می دانست
از این رو بیشتر بیم و هراسش از جوانان بود
....
لب هر در
به روی کوچه آهسته وا می شد
و از دهلیز قلب خانه ها با خوف
سراپا واژه ی انسان رها می شد
هزاران سایه ی کمرنگ
در یک کوچه با هم آشنا می شد
طنین می شد
صدا می شد
صدای بی صدایی بود و
فرمان اهورایی
....
....
به پا خیزید
کف دستانتان را قبضه ی شمشیر می باید
کماندارانتان را در کمانها تیر می باید
شما را عزمی اکنون راسخ و پیگیر می باید
شما را این زمان باید
دلی آگاه
همه با همدگر همراه
نترسیدن ز جان خویش
روان گشتن به زرم دشمن بد کیش
نهادن رو به سوی این دژ دیوان جان آزار
شکستن شیشه ی نیرنگ
بریدن شیشه ی تزویر
دریدن پرده ی پندار
اگر مردانه روی آرید و بردارید
از روی زمین از دشمنان آثار
شود بی شک
تن و جانتان ز بند بندگی آزاد
دلها شاد
تن از سستی رها سازید
روانها را به مهر اورمزد آشنا سازید
از آن ماست پیروزی
....
....
خدای عهد و پیمان میترا
پشت و پناهم باش
بر این عهد و بر این میثاق
گواهم باش
در این تاریک پر خوف و خطر
خورشید راهم باش
خدای عهد و پیمان میترا
دیر است اما زود
مگر سازیم بنیاد ستم نابود
به نیروی خرد از جای برخیزیم
و با دیو ستم آنسان در آوزیم
و بستیزیم
که تا از بن بنای آژدهاکی را بر اندازیم
به دست دوستان از پیکر دشمن
سر اندازیم
و طرحی نو در اندازیم
...
...
در آن شب از دل و از جان
به فرمان سپهسالار کاوه مردم ایران
ز دل راندند
نفاق بندگی و خسته جانی را
و بنشاندند
صفا و صلح و عیش و شادمانی را
نوازش داد باد صبح دم بر قله البرز
درفش کاویانی را
دکتر حمید مصدق

Keine Kommentare: