Mittwoch, 17. Oktober 2007

ايران به سوي جنگ يا در تدارک سازش؟


لازمه مبارزه عليه جنگ، تشديد ‏مبارزه عليه جمهوري اسلامي است

محمد اعظمي

اين روزها همه در شيپور جنگ مي دمند. فضا چنان جنگي است که ناخودآگاه ذهن به وظايف پس از ‏جنگ کشيده مي شود. تا آنجا که برخي جريانات اپوزيسيون، شال و کلاه کرده اند تا مکاني در قدرت ‏براي خود دست و پا کنند. در فضاي آلوده به غبارجنگ، اتخاذ سياست بدون روشن کردن چشم انداز، ‏گام بر داشتن در تاريکي است. از اينرو نخست نيازمند پاسخ به اين پرسشيم که ايران به کدام سو ‏مي رود؟ به سوي جنگ يا در پس تهديدها و فضاي مه گرفته جنگ، قصد و منظور ديگري پنهان است. ‏يافتن پاسخي روشن و قطعي به اين پرسش بسيار دشوار و شايد بتوان گفت که فعلا ناممکن است. ‏نه فقط به اين دليل که اطلاعاتي کافي در دست رس نيست. با داشتن اطلاعات هم، مشکل مي توان ‏به ارزيابي دقيق نشست. از اين فراتر مي روم. خود حکومت آمريکا نيز، که موتور اصلي جنگ بوده ‏است، نمي تواند پاسخي قطعي به اين پرسش بدهد. چون عوامل و دلايل محرک جنگ ثابت نيستند و ‏ثابت نخواهند ماند. با تغيير اين عوامل ، نقشه جنگ هم تغيير مي کند. اوضاع بقدري پيچيده شده ‏است که در حاليکه خطر جنگ افزايش يافته است، همزمان به نظر مي رسد، فکر تغيير جمهوري ‏اسلامي که توسط آمريکا دنبال گرفته مي شد، جاي خود را به تغيير سياست جمهوري اسلامي داده ‏است. در نتيجه توجه اصلي سران دولت آمريکا در غياب يک آلترناتيو از خارج حکومت، به درون خود ‏جناح ها رژيم، جلب شده است. دلايل ام را توضيح مي دهم:‏‏ آمريکا امروز پس از ماجراي عراق مشکل است تک و تنها و يا با همراهي چند کشور دست دوم، با ‏ايران وارد جنگ شود. رشد اختلاف در درون هيئت حاکمه آمريکا و در ميان سران جمهوري اسلامي، ‏وجود تفاوت نظر بين قدرت هاي بزرگ در برابر ايران و ...، اين ها اوضاع را پيچيده کرده و آنها را در اتخاذ ‏يک تصميم روشن به ترديد انداخته است. تا جائيکه به تناقض در سياست کشانده شده اند. اين را ‏مي توان هم در عملکرد حکومت ايران وهم در تصميمات قدرت هاي بزرگ جهان، به خصوص آمريکا ‏مشاهده کرد. از سوي ديگر بايد توجه داشت آنچه که در ايران توسط مقامات طراز اول تبليغ مي شود ‏با آنچه که در خارج از ايران مي گذرد،يکسان نيست و در دو مدار قرار دارد. در حاليکه در جهان خارج، ‏‏«گزينه نظامي» را روي ميزها به انتظار نشانده اند و با آن، افکار عمومي را براي جنگ احتمالي آماده ‏مي کنند، در ايران به مردم اطمينان داده مي شود که جنگي در کار نيست. ‏آمريکا، در اين چند ساله در جهت تدارک جنگ گام برداشته و براي آماده کردن افکار عمومي انگشت ‏روي سياست هاي ماجراجويانه حکومت ايران گذاشته است. در همين دو ماهه گذشته بارها، آمريکا از ‏زبان مسئولان درجه اولش، استفاده از»گزينه نظامي» را رد نکرده است. ‏از ميان کشورهاي اروپائي، امروز فرانسه نزديک ترين موضع را به آمريکا اتخاذ کرده است. فرانسه که ‏در جريان جنگ با عراق از مخالفان سرسخت آن بود، با قدرت گيري جريان سرکوزي و همچنين به برکت ‏سياست هاي جمهوري اسلامي، نزديک ترين موضع سياسي را با آمريکا پيدا کرده است. گوردون ‏براون نخست وزير انگليس نيز، روي ميز بودن «گزينه نظامي» را، براي حل مساله هسته اي مورد ‏تاکيد قرار داد و همزمان، از دعوت فرانسه براي تشديد فشار عليه ايران حمايت کرد. روسيه و چين تنها ‏کشورهاي عضو ثابت شوراي امنيت هستند که با اين مواضع تند هماهنگ نيستند، اما در ‏قطعنامه هاي شوراي امنيت، از تحريم ايران حمايت کرده اند. فضا در خارج از ايران کاملا جنگي است. ‏تحليل ها، گزارشات و حتي نوع واژه هائي که به کار برده مي شود همه و همه در خدمت آماده کردن ‏افکار عمومي براي جنگ احتمالي است.‏آنچه پاشنه آشيل و مانع اجراي اين سياست است، در درجه نخست، نبود يک آلترناتيو مطلوب آمريکا، ‏در برابر حکومت جمهوري اسلامي است. در درجه بعد عدم همدلي و هماهنگي در ميان قدرت هاي ‏بزرگ براي حمله نظامي.‏نيازي به استدلال نيست تا بگوئيم که آمريکا و غرب نه مي خواهند و نه قادرند جنگي مشابه عراق را ‏در رابطه با ايران پيش ببرند. اشغال ايران امروز تقريبا جزو محالات است. بنابراين، منطقا بمباران مراکز ‏حساس، هدف تهاجم نظامي است، که پنتاگون تعداد اين مراکز را 1400 هدف اعلام کرده است . و ‏اين بدون آماده بودن يک نيروي جايگزين، به زخمي کردن حکومتي مي انجامد که در شرايط عادي نيز، ‏از دخالتگري هايش منطقه نا امن شده است. نه آمريکا و نه اروپا، خواهان خاورميانه و ايراني نا امن ‏نيستند. اساسا اين همه لشگرکشي براي ايجاد محيطي امن است، تا بدون تنش و درگيري، امکان ‏چنگ انداختن و چپاول سرمايه هاي مردم اين منطقه فراهم شود. حرکتي که به نا امني دامن زند، به ‏هيچوجه مطلوب قدرت هاي بزرگ نيست. از اينرو وجود يک آلترناتيو مطلوب براي آمريکا و البته موافق ‏حمله نظامي، لازمه جنگ است. ‏در چارچوب جناح هاي حکومت نيز، که اختلاف بر سر برنامه هسته اي شکل گرفته و علني هم شده ‏است، تهاجم نظامي و بمباران مناطق حساس، به اين يا آن جناح متمايل به سازش با آمريکا کمکي ‏نخواهد کرد. آنان را در حکومت ضعيف تر مي کند. ‏اپوزيسيون دموکرات و آزاديخواه هم، که در جبهه مردم براي دموکراسي و صلح قرار دارد ، چنان ضعيف ‏و پراکنده عمل مي کند که در اين مبادلات به حساب نمي آيد. هر چند اگر در قد و قامت يک آلترناتيو ‏مي توانست برآمد کند و يا حتي در همين حد که هست، مي توانست متحدانه وارد ميدان شود، به ‏اعتبار مخالفت اش با جنگ و با استبداد، مانعي در برابر تهاجم نظامي و افروختن آتش جنگ بود.‏از سوي ديگر، براي حمله نظامي به ايران، آمريکا نيازمند است هم در درون خود را منسجم کند و افکار ‏عمومي کشور خود را بسازد و هم قدرت هاي بزرگ جهان را با خود همراه و هماهنگ کند. ضربه ‏محکمي که آمريکا در نتيجه تکروي در حمله به عراق، بر سرش نواخته شده است او را براي باز کردن ‏جبهه اي جديد به ترديد انداخته است. مشکل مي توان فرض کرد که دوباره اشتباه خود را تکرار کند و ‏به تنهائي و بدون قدرت هاي بزرگ اروپا، وارد جنگ با ايران شود. هنوز تبليغات سران نو محافظه کار ‏آمريکا، نتوانسته است نتايج مصيبت بار اشغال عراق را از اذهان بزدايد. دموکراتها نيز روي خوشي به ‏جنگ نشان نداده اند.‏‏ در خارج از آمريکا، به رغم برخي هماهنگي ها، هنوز امکان همراهي ديگر کشورها براي جنگ، بسيار ‏ضعيف است. اگر از اسرائيل بگذريم، کشورهاي قدرتمند هر کدام براي جنگ مشکلات خود را دارند. ‏حتي همين فرانسه، که در يکماهه گذشته اخطارهاي جنگي هم بر زبان راند، چندان همراه جنگ ‏نبوده و نيست. ارزيابي من اين است که تند شدن ديپلماسي فرانسه، پيش از آنکه هدف حمله ‏نظامي را در نظر داشته باشد، به منظور اجتناب از جنگي است که دولت آمريکا بدان تمايل نشان ‏مي دهد. فرانسه امروز به موتور فشار به ايران تبديل شده است. چون اين فشارها را موثر مي بيند. او ‏مي خواهد با اين فشار حکومت ايران را به عقب نشيني وادار کند تا از جنگ اجتناب شود. به اين دليل ‏ساده که برنده جنگ، فرانسه نخواهد بود. آنچه که از جنگ با ايران به فرانسه مي رسد، افزايش ‏ناامني است. فرانسه نه تنها هم اکنون از روابط گسترده تجاري با ايران بهره مند است، بلکه بخشي ‏از جمعيت آن مسلمان عرب هستند. اين اعراب مسلمان از عملکرد آمريکا به خصوص در قبال اعراب ‏دل چرکين اند. افزون بر اين سياست هاي خارجي سيز دولت سرکوزي را هم هضم نکرده اند، بعيد ‏است دولت فرانسه بخواهد اين نيرو را تحريک کرده، به پيشواز ناامني رود. ‏در داخل ايران اما، فضا به گونه ديگري است. سران حکومت به جاي آماده کردن روحيه مردم، خاطر ‏آنها را با عدم امکان جنگ آسوده مي کنند. اين تزريق مسکن در جان و روان مردم، تنها در شرايطي ‏قابل درک است که حکومت از عدم جنگ اطمينان پيدا نموده باشد. يعني حکومت يا از عدم حمله ‏مطمئن شده است و يا فکر مي کند و در نظر دارد در لحظه نهائي علت و بهانه اصلي بروز جنگ را ‏منتفي کند . و اين ميسر نيست مگر اينگونه تصور کرد که از هم اکنون تصميم دارند در لحظه موعود، ‏جام زهر را سر کشند. در اين حالت اعلام سران حکومت که جنگي در پيش نخواهد بود قابل فهم ‏مي شود.‏اما به دليل ارزيابي غلط از بروز جنگ هم، مي توان خيال مردم را از نبود جنگ آسوده کرد. پيش از اين، ‏پايه اين تحليل تکيه اش بر ناتواني آمريکا بود، اما به تدريج اساس اين ارزيابي براي حاکمان زير سئوال ‏رفته است. حکومت در همان ابتدا عنوان مي کرد که آژانس بين المللي انرژي اتمي،عليه ايران پاي ‏قطعنامه نمي رود، ديديم که اين ارزيابي نادرست از آب درآمد. پس از آن طرح مي شد که شوراي ‏امنيت قطعنامه نمي دهد، چون روسيه و چين منافعشان اقتضا نمي کند. اين ارزيابي هم غير واقعي ‏بودنش اثبات شد. به نظر مي رسد با تند شدن سياست فرانسه و همراهي چين و روسيه در شوراي ‏امنيت براي صدور قطعنامه عليه ايران، به تدريج نفي حمله نظامي هم پايه اش در ذهن مدافعان آن ‏سست شده است. رشد و قدرت گيري نيروي خواهان مذاکره با آمريکا در درون هيئت حاکمه ايران، از ‏جمله دلايل تغيير اين ارزيابي است و ناشي از احساس خطر جنگ مي تواند باشد.‏درست است در ميان سران حکومت پيرامون جنگ اختلاف بالا گرفته است، اما خطاي بزرگي است که ‏اگر فکر کنيم که سپاه پاسداران در تماميت خود در يکسوي اين اختلاف قرار دارد. سپاه پاسداران در ‏کشور ما يکي از بزرگترين سرمايه داران است. اين نهاد و سران اصلي آن برنامه هاي کلاني براي ‏غارت منابع و ذخاير کشور دارند. اين برنامه ها را جنگ، بهم مي ريزد. ليکن جناح هائي از سپاه، ‏طرفدار جنگ‌ و آشوب اند. در جمهوري اسلامي اين نيرو، از تشنج و بحران سودهاي کلان به چنگ ‏آورده و کيسه هاي گشادي براي بازار سياه دوخته است. اينان هر چند حرف اول را نمي زنند، اما از ‏چنان قدرتي برخوردارند که مي‌توانند معادله را به سود جنگ به هم زنند. کافي است دست به چند ‏‏«عمليات» بزنند و در مقابل نيز، نيروهاي جنگ طلب بدان پاسخ دهند تا جامعه به آتش کشيده شود.‏گر چه رفته رفته، شرايط براي بروز جنگ افزايش يافته و در دو طرف جريانات نيرومندي دست به ماشه ‏آماده شليک هستند و هر اتفاقي مي تواند آتش جنگ را شعله‌ور سازد و جان و هستي مردم منطقه ‏را نابود کند، اما در هر دو سو نيز، به نظر مي رسد، جريان قدرتمندي گرفتارشدن در چنين جنگي را ‏مقرون به صرفه نمي بينند. گمان مي کنم که اين کوبيدن ها بر طبل جنگ و اين فشار اقتصادي، بيش ‏از هر چيز به قصد دستيابي به سازش است. يعني امروز با وجوديکه بلوک رفسنجاني چندان مطلوب ‏آمريکا نيست ولي به دليل عدم وجود يک آلترناتيو، غرب و آمريکا راه حل را در درون همين رژيم يافته ‏است. افزايش فشار از جانب اروپا و به ويژه فرانسه براي کنار زدن نيروي تند و ماجراجوي کنوني است. ‏پيش از اين آمريکا در صدد تغيير حکومت ايران بود و اغلب کشورهاي اروپائي در پي تغيير رفتار ‏آن بودند. اکنون در غياب يک نيروي جايگزين و عدم دستيابي به همدلي براي حمله نظامي، اين تصور ‏که در سياست آمريکا، تغيير رفتار حکومت ايران، جا باز کرده است، چندان بي پايه نيست.‏‏ از طرف بلوک رفسنجاني نيز تلاش هائي در اين جهت صورت مي گيرد. سخنان رفسنجاني در رابطه با ‏عراق و افغانستان و طرح اين مساله که شکستن صدام و از بين بردن طالبان به نفع مردم منطقه بود. ‏و يا اينکه جمهوري اسلامي در مورد عراق به دنبال همکاري با آمريکا براي حل مشکلات عراق بوده ‏است و يا فرستادن روحاني به اروپا براي مذاکره در باره پرونده اتمي، و همزمان علني کردن اختلاف در ‏مورد سياست هسته اي، همه و همه اقداماتي است در اين راستا.‏به رغم پاگيري سياست مذاکره با آمريکا و حل مساله اتمي از طريق آژانس بين المللي ، باز هم ‏نمي توان خطر جنگ را دست کم گرفت. جريانات چپ و دموکراتيک جامعه که دل در گرو آزادي و رفاه ‏مردم ايران دارند هر چند که باز هم در حاشيه حوادث قرار دارند، اما اگر به اشکال مختلف عليه استبداد ‏و جنگ و براي دموکراسي و صلح، به ميدان آيند، نيروي جنگ طلب در آمريکا و ساير نقاط جهان زير ‏فشار قرار مي گيرد و آنها نمي توانند به آساني افکار عمومي را با سياست خود همراه کنند. اگر باور ‏داريم که نيروي اصلي مهار جمهوري اسلامي، مردم ايران هستند و جنگ آب به آسياب حکومت ريخته ‏و تداوم آن، جان و منابع و ثروتهاي مردم ايران را نابود مي کند، پس لازمه مبارزه عليه جنگ، تشديد ‏مبارزه عليه جمهوري اسلامي است. همزمان اپوزيسيون آزاديخواه ايران نيازمند است که عليه جنگ ‏صداي مخالفت خود را، قوي تر منعکس نمايد. مي دانيم که اين جنگ در خدمت گسترش ناامني و ‏تروريسم و رشد بنيادگرائي قرار مي گيرد و حاصلي جز تقسيم مرگ و ويراني ندارد. نتيجه اين جنگ، ‏امنيتي شدن جامعه ايران و تشديدسرکوب و خفه کردن فضاي تنفس سياسي است. به ميزاني که ‏فرياد جريانات مدافع آزادي و دموکراسي در هم آميخته شده، يگانه و پر طنين تر شود به همان ميزان ‏نيز حمله نظامي آمريکا به ايران به نام دفاع از «دموکراسي» و به نام دفاع از «آزادي» دشوارتر ‏مي شود. ‏زمان اثرگذاري اپوزيسيون آزادي خواه پيش از وقوع اين مصيبت است. ما براي متوقف کردن جنگ ‏نيروي مان کم نيست، مشروط به اينکه بخواهيم و بتوانيم از آن بهره گيريم. با درد و اندوه بايد گفت که ‏تا کنون بسيار ضعيف حرکت کرده ايم. در اين لحظات حساس پرونده منفي اپوزيسيون آزاديخواه نبايد ‏بازهم قطورتر شود. اينکه تا کنون با سخت گيري و زياده خواهي نخواسته ايم گام موثري در راه متحد ‏کردن آزاديخواهان براي استقرار دموکراسي برداريم و با کم تدبيري در سپردن سرنوشت مردم ‏کشورمان به دست روحانيون، به سهم خود نقش ايفا کرده ايم، کافي است. نگذاريم که روضه خوانان ‏منابر و مساجد و افراد پامنبرنشين آنان، با جهالت و ماجراجوئي جان و ثروت مردم را نابود کنند. ‏کوتاهي در انجام وظايف خطيرمان در اين برهه از زمان بخشودني نيست. ما بايد بتوانيم در برابر مردم و ‏در برابر فرزندان و خواهران و برادران خود و در برابرآيندگان از عملکردمان دفاع کنيم.‏جمعه 20 مهر 1386 برابر 12 اکتبر 2007‏

Keine Kommentare: