لازمه مبارزه عليه جنگ، تشديد مبارزه عليه جمهوري اسلامي است
محمد اعظمي
اين روزها همه در شيپور جنگ مي دمند. فضا چنان جنگي است که ناخودآگاه ذهن به وظايف پس از جنگ کشيده مي شود. تا آنجا که برخي جريانات اپوزيسيون، شال و کلاه کرده اند تا مکاني در قدرت براي خود دست و پا کنند. در فضاي آلوده به غبارجنگ، اتخاذ سياست بدون روشن کردن چشم انداز، گام بر داشتن در تاريکي است. از اينرو نخست نيازمند پاسخ به اين پرسشيم که ايران به کدام سو مي رود؟ به سوي جنگ يا در پس تهديدها و فضاي مه گرفته جنگ، قصد و منظور ديگري پنهان است. يافتن پاسخي روشن و قطعي به اين پرسش بسيار دشوار و شايد بتوان گفت که فعلا ناممکن است. نه فقط به اين دليل که اطلاعاتي کافي در دست رس نيست. با داشتن اطلاعات هم، مشکل مي توان به ارزيابي دقيق نشست. از اين فراتر مي روم. خود حکومت آمريکا نيز، که موتور اصلي جنگ بوده است، نمي تواند پاسخي قطعي به اين پرسش بدهد. چون عوامل و دلايل محرک جنگ ثابت نيستند و ثابت نخواهند ماند. با تغيير اين عوامل ، نقشه جنگ هم تغيير مي کند. اوضاع بقدري پيچيده شده است که در حاليکه خطر جنگ افزايش يافته است، همزمان به نظر مي رسد، فکر تغيير جمهوري اسلامي که توسط آمريکا دنبال گرفته مي شد، جاي خود را به تغيير سياست جمهوري اسلامي داده است. در نتيجه توجه اصلي سران دولت آمريکا در غياب يک آلترناتيو از خارج حکومت، به درون خود جناح ها رژيم، جلب شده است. دلايل ام را توضيح مي دهم: آمريکا امروز پس از ماجراي عراق مشکل است تک و تنها و يا با همراهي چند کشور دست دوم، با ايران وارد جنگ شود. رشد اختلاف در درون هيئت حاکمه آمريکا و در ميان سران جمهوري اسلامي، وجود تفاوت نظر بين قدرت هاي بزرگ در برابر ايران و ...، اين ها اوضاع را پيچيده کرده و آنها را در اتخاذ يک تصميم روشن به ترديد انداخته است. تا جائيکه به تناقض در سياست کشانده شده اند. اين را مي توان هم در عملکرد حکومت ايران وهم در تصميمات قدرت هاي بزرگ جهان، به خصوص آمريکا مشاهده کرد. از سوي ديگر بايد توجه داشت آنچه که در ايران توسط مقامات طراز اول تبليغ مي شود با آنچه که در خارج از ايران مي گذرد،يکسان نيست و در دو مدار قرار دارد. در حاليکه در جهان خارج، «گزينه نظامي» را روي ميزها به انتظار نشانده اند و با آن، افکار عمومي را براي جنگ احتمالي آماده مي کنند، در ايران به مردم اطمينان داده مي شود که جنگي در کار نيست. آمريکا، در اين چند ساله در جهت تدارک جنگ گام برداشته و براي آماده کردن افکار عمومي انگشت روي سياست هاي ماجراجويانه حکومت ايران گذاشته است. در همين دو ماهه گذشته بارها، آمريکا از زبان مسئولان درجه اولش، استفاده از»گزينه نظامي» را رد نکرده است. از ميان کشورهاي اروپائي، امروز فرانسه نزديک ترين موضع را به آمريکا اتخاذ کرده است. فرانسه که در جريان جنگ با عراق از مخالفان سرسخت آن بود، با قدرت گيري جريان سرکوزي و همچنين به برکت سياست هاي جمهوري اسلامي، نزديک ترين موضع سياسي را با آمريکا پيدا کرده است. گوردون براون نخست وزير انگليس نيز، روي ميز بودن «گزينه نظامي» را، براي حل مساله هسته اي مورد تاکيد قرار داد و همزمان، از دعوت فرانسه براي تشديد فشار عليه ايران حمايت کرد. روسيه و چين تنها کشورهاي عضو ثابت شوراي امنيت هستند که با اين مواضع تند هماهنگ نيستند، اما در قطعنامه هاي شوراي امنيت، از تحريم ايران حمايت کرده اند. فضا در خارج از ايران کاملا جنگي است. تحليل ها، گزارشات و حتي نوع واژه هائي که به کار برده مي شود همه و همه در خدمت آماده کردن افکار عمومي براي جنگ احتمالي است.آنچه پاشنه آشيل و مانع اجراي اين سياست است، در درجه نخست، نبود يک آلترناتيو مطلوب آمريکا، در برابر حکومت جمهوري اسلامي است. در درجه بعد عدم همدلي و هماهنگي در ميان قدرت هاي بزرگ براي حمله نظامي.نيازي به استدلال نيست تا بگوئيم که آمريکا و غرب نه مي خواهند و نه قادرند جنگي مشابه عراق را در رابطه با ايران پيش ببرند. اشغال ايران امروز تقريبا جزو محالات است. بنابراين، منطقا بمباران مراکز حساس، هدف تهاجم نظامي است، که پنتاگون تعداد اين مراکز را 1400 هدف اعلام کرده است . و اين بدون آماده بودن يک نيروي جايگزين، به زخمي کردن حکومتي مي انجامد که در شرايط عادي نيز، از دخالتگري هايش منطقه نا امن شده است. نه آمريکا و نه اروپا، خواهان خاورميانه و ايراني نا امن نيستند. اساسا اين همه لشگرکشي براي ايجاد محيطي امن است، تا بدون تنش و درگيري، امکان چنگ انداختن و چپاول سرمايه هاي مردم اين منطقه فراهم شود. حرکتي که به نا امني دامن زند، به هيچوجه مطلوب قدرت هاي بزرگ نيست. از اينرو وجود يک آلترناتيو مطلوب براي آمريکا و البته موافق حمله نظامي، لازمه جنگ است. در چارچوب جناح هاي حکومت نيز، که اختلاف بر سر برنامه هسته اي شکل گرفته و علني هم شده است، تهاجم نظامي و بمباران مناطق حساس، به اين يا آن جناح متمايل به سازش با آمريکا کمکي نخواهد کرد. آنان را در حکومت ضعيف تر مي کند. اپوزيسيون دموکرات و آزاديخواه هم، که در جبهه مردم براي دموکراسي و صلح قرار دارد ، چنان ضعيف و پراکنده عمل مي کند که در اين مبادلات به حساب نمي آيد. هر چند اگر در قد و قامت يک آلترناتيو مي توانست برآمد کند و يا حتي در همين حد که هست، مي توانست متحدانه وارد ميدان شود، به اعتبار مخالفت اش با جنگ و با استبداد، مانعي در برابر تهاجم نظامي و افروختن آتش جنگ بود.از سوي ديگر، براي حمله نظامي به ايران، آمريکا نيازمند است هم در درون خود را منسجم کند و افکار عمومي کشور خود را بسازد و هم قدرت هاي بزرگ جهان را با خود همراه و هماهنگ کند. ضربه محکمي که آمريکا در نتيجه تکروي در حمله به عراق، بر سرش نواخته شده است او را براي باز کردن جبهه اي جديد به ترديد انداخته است. مشکل مي توان فرض کرد که دوباره اشتباه خود را تکرار کند و به تنهائي و بدون قدرت هاي بزرگ اروپا، وارد جنگ با ايران شود. هنوز تبليغات سران نو محافظه کار آمريکا، نتوانسته است نتايج مصيبت بار اشغال عراق را از اذهان بزدايد. دموکراتها نيز روي خوشي به جنگ نشان نداده اند. در خارج از آمريکا، به رغم برخي هماهنگي ها، هنوز امکان همراهي ديگر کشورها براي جنگ، بسيار ضعيف است. اگر از اسرائيل بگذريم، کشورهاي قدرتمند هر کدام براي جنگ مشکلات خود را دارند. حتي همين فرانسه، که در يکماهه گذشته اخطارهاي جنگي هم بر زبان راند، چندان همراه جنگ نبوده و نيست. ارزيابي من اين است که تند شدن ديپلماسي فرانسه، پيش از آنکه هدف حمله نظامي را در نظر داشته باشد، به منظور اجتناب از جنگي است که دولت آمريکا بدان تمايل نشان مي دهد. فرانسه امروز به موتور فشار به ايران تبديل شده است. چون اين فشارها را موثر مي بيند. او مي خواهد با اين فشار حکومت ايران را به عقب نشيني وادار کند تا از جنگ اجتناب شود. به اين دليل ساده که برنده جنگ، فرانسه نخواهد بود. آنچه که از جنگ با ايران به فرانسه مي رسد، افزايش ناامني است. فرانسه نه تنها هم اکنون از روابط گسترده تجاري با ايران بهره مند است، بلکه بخشي از جمعيت آن مسلمان عرب هستند. اين اعراب مسلمان از عملکرد آمريکا به خصوص در قبال اعراب دل چرکين اند. افزون بر اين سياست هاي خارجي سيز دولت سرکوزي را هم هضم نکرده اند، بعيد است دولت فرانسه بخواهد اين نيرو را تحريک کرده، به پيشواز ناامني رود. در داخل ايران اما، فضا به گونه ديگري است. سران حکومت به جاي آماده کردن روحيه مردم، خاطر آنها را با عدم امکان جنگ آسوده مي کنند. اين تزريق مسکن در جان و روان مردم، تنها در شرايطي قابل درک است که حکومت از عدم جنگ اطمينان پيدا نموده باشد. يعني حکومت يا از عدم حمله مطمئن شده است و يا فکر مي کند و در نظر دارد در لحظه نهائي علت و بهانه اصلي بروز جنگ را منتفي کند . و اين ميسر نيست مگر اينگونه تصور کرد که از هم اکنون تصميم دارند در لحظه موعود، جام زهر را سر کشند. در اين حالت اعلام سران حکومت که جنگي در پيش نخواهد بود قابل فهم مي شود.اما به دليل ارزيابي غلط از بروز جنگ هم، مي توان خيال مردم را از نبود جنگ آسوده کرد. پيش از اين، پايه اين تحليل تکيه اش بر ناتواني آمريکا بود، اما به تدريج اساس اين ارزيابي براي حاکمان زير سئوال رفته است. حکومت در همان ابتدا عنوان مي کرد که آژانس بين المللي انرژي اتمي،عليه ايران پاي قطعنامه نمي رود، ديديم که اين ارزيابي نادرست از آب درآمد. پس از آن طرح مي شد که شوراي امنيت قطعنامه نمي دهد، چون روسيه و چين منافعشان اقتضا نمي کند. اين ارزيابي هم غير واقعي بودنش اثبات شد. به نظر مي رسد با تند شدن سياست فرانسه و همراهي چين و روسيه در شوراي امنيت براي صدور قطعنامه عليه ايران، به تدريج نفي حمله نظامي هم پايه اش در ذهن مدافعان آن سست شده است. رشد و قدرت گيري نيروي خواهان مذاکره با آمريکا در درون هيئت حاکمه ايران، از جمله دلايل تغيير اين ارزيابي است و ناشي از احساس خطر جنگ مي تواند باشد.درست است در ميان سران حکومت پيرامون جنگ اختلاف بالا گرفته است، اما خطاي بزرگي است که اگر فکر کنيم که سپاه پاسداران در تماميت خود در يکسوي اين اختلاف قرار دارد. سپاه پاسداران در کشور ما يکي از بزرگترين سرمايه داران است. اين نهاد و سران اصلي آن برنامه هاي کلاني براي غارت منابع و ذخاير کشور دارند. اين برنامه ها را جنگ، بهم مي ريزد. ليکن جناح هائي از سپاه، طرفدار جنگ و آشوب اند. در جمهوري اسلامي اين نيرو، از تشنج و بحران سودهاي کلان به چنگ آورده و کيسه هاي گشادي براي بازار سياه دوخته است. اينان هر چند حرف اول را نمي زنند، اما از چنان قدرتي برخوردارند که ميتوانند معادله را به سود جنگ به هم زنند. کافي است دست به چند «عمليات» بزنند و در مقابل نيز، نيروهاي جنگ طلب بدان پاسخ دهند تا جامعه به آتش کشيده شود.گر چه رفته رفته، شرايط براي بروز جنگ افزايش يافته و در دو طرف جريانات نيرومندي دست به ماشه آماده شليک هستند و هر اتفاقي مي تواند آتش جنگ را شعلهور سازد و جان و هستي مردم منطقه را نابود کند، اما در هر دو سو نيز، به نظر مي رسد، جريان قدرتمندي گرفتارشدن در چنين جنگي را مقرون به صرفه نمي بينند. گمان مي کنم که اين کوبيدن ها بر طبل جنگ و اين فشار اقتصادي، بيش از هر چيز به قصد دستيابي به سازش است. يعني امروز با وجوديکه بلوک رفسنجاني چندان مطلوب آمريکا نيست ولي به دليل عدم وجود يک آلترناتيو، غرب و آمريکا راه حل را در درون همين رژيم يافته است. افزايش فشار از جانب اروپا و به ويژه فرانسه براي کنار زدن نيروي تند و ماجراجوي کنوني است. پيش از اين آمريکا در صدد تغيير حکومت ايران بود و اغلب کشورهاي اروپائي در پي تغيير رفتار آن بودند. اکنون در غياب يک نيروي جايگزين و عدم دستيابي به همدلي براي حمله نظامي، اين تصور که در سياست آمريکا، تغيير رفتار حکومت ايران، جا باز کرده است، چندان بي پايه نيست. از طرف بلوک رفسنجاني نيز تلاش هائي در اين جهت صورت مي گيرد. سخنان رفسنجاني در رابطه با عراق و افغانستان و طرح اين مساله که شکستن صدام و از بين بردن طالبان به نفع مردم منطقه بود. و يا اينکه جمهوري اسلامي در مورد عراق به دنبال همکاري با آمريکا براي حل مشکلات عراق بوده است و يا فرستادن روحاني به اروپا براي مذاکره در باره پرونده اتمي، و همزمان علني کردن اختلاف در مورد سياست هسته اي، همه و همه اقداماتي است در اين راستا.به رغم پاگيري سياست مذاکره با آمريکا و حل مساله اتمي از طريق آژانس بين المللي ، باز هم نمي توان خطر جنگ را دست کم گرفت. جريانات چپ و دموکراتيک جامعه که دل در گرو آزادي و رفاه مردم ايران دارند هر چند که باز هم در حاشيه حوادث قرار دارند، اما اگر به اشکال مختلف عليه استبداد و جنگ و براي دموکراسي و صلح، به ميدان آيند، نيروي جنگ طلب در آمريکا و ساير نقاط جهان زير فشار قرار مي گيرد و آنها نمي توانند به آساني افکار عمومي را با سياست خود همراه کنند. اگر باور داريم که نيروي اصلي مهار جمهوري اسلامي، مردم ايران هستند و جنگ آب به آسياب حکومت ريخته و تداوم آن، جان و منابع و ثروتهاي مردم ايران را نابود مي کند، پس لازمه مبارزه عليه جنگ، تشديد مبارزه عليه جمهوري اسلامي است. همزمان اپوزيسيون آزاديخواه ايران نيازمند است که عليه جنگ صداي مخالفت خود را، قوي تر منعکس نمايد. مي دانيم که اين جنگ در خدمت گسترش ناامني و تروريسم و رشد بنيادگرائي قرار مي گيرد و حاصلي جز تقسيم مرگ و ويراني ندارد. نتيجه اين جنگ، امنيتي شدن جامعه ايران و تشديدسرکوب و خفه کردن فضاي تنفس سياسي است. به ميزاني که فرياد جريانات مدافع آزادي و دموکراسي در هم آميخته شده، يگانه و پر طنين تر شود به همان ميزان نيز حمله نظامي آمريکا به ايران به نام دفاع از «دموکراسي» و به نام دفاع از «آزادي» دشوارتر مي شود. زمان اثرگذاري اپوزيسيون آزادي خواه پيش از وقوع اين مصيبت است. ما براي متوقف کردن جنگ نيروي مان کم نيست، مشروط به اينکه بخواهيم و بتوانيم از آن بهره گيريم. با درد و اندوه بايد گفت که تا کنون بسيار ضعيف حرکت کرده ايم. در اين لحظات حساس پرونده منفي اپوزيسيون آزاديخواه نبايد بازهم قطورتر شود. اينکه تا کنون با سخت گيري و زياده خواهي نخواسته ايم گام موثري در راه متحد کردن آزاديخواهان براي استقرار دموکراسي برداريم و با کم تدبيري در سپردن سرنوشت مردم کشورمان به دست روحانيون، به سهم خود نقش ايفا کرده ايم، کافي است. نگذاريم که روضه خوانان منابر و مساجد و افراد پامنبرنشين آنان، با جهالت و ماجراجوئي جان و ثروت مردم را نابود کنند. کوتاهي در انجام وظايف خطيرمان در اين برهه از زمان بخشودني نيست. ما بايد بتوانيم در برابر مردم و در برابر فرزندان و خواهران و برادران خود و در برابرآيندگان از عملکردمان دفاع کنيم.جمعه 20 مهر 1386 برابر 12 اکتبر 2007
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen