به یاد شادروان منوچهر فرهنگی
دوست از دست رفته ام *
- «هر شب ستاره ای به زمین می کشند و باز
این آسمانِ غم زده غرق ستاره هاست».
شادوران منوچهر فرهنگی یکی از ستاره های درخشان آسمان غم زده ایران بود که ناگاه و نابهنگام غروب کرد.
امید آنکه در آینده ستاره های درخشان دیگری در آسمان غم زده سرزمین ما ظاهر شوند
شادوران فرهنگی حدود چهل سال پیش به «غازیان» (بندر پهلوی) آمد و زمین های اطراف فرودگاه کوچک این بندر را که در تابستانها به صورت بیابانی شنی و هنگام بارندگی به صورت باتلاق در می آمد با ابتکار و نیروی خلاقة خود تبدیل به دهکده ای توریستی و شهرک کم نظیری کرد که باعث غرور و افتخار مردم گیلان شد. آشنایی من با شادروان منوچهر فرهنگی از این هنگام آغاز گردید. این آشنایی به تدریج تبدیل به دوستی نزدیک و سپس اعتماد متقابل شد که منجر به تشکیل شرکتی برای ساختن ویلاهای دهکده ساحلی در بندر پهلوی گردید.
شیوة شهرسازی، نقشه ویلاها و پلاژهای ساحلی آنچنان شهرتی به همراه آورده بود که بسیاری از خانواده ها ترجیح می دادند تابستان ها بجای رفتن به گردشگاههای اروپا یا آمریکا، تعطیلات خود را در دهکده ساحلی بگذرانند.
شهرت دهکده ساحلی باعث شد که افزون بر استانداران گیلان، شخصیت هایی از خاندان سلطنتی و نیز برخی از درباریان و وزیران آن دوران برای بازدید به دهکده ساحلی بیایند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، با توجه به اشتها و توقّع آخوندهای محلیِ تشنة پول و ثروت، برای باج گیری از منوچهر فرهنگی، صلاح در این دیدیم که او برای مدتی هم که شده به خارج از کشور سفر کند.
با وجود آنکه پس از مدتی به تهران برگشت امّا به دلیل بازداشت خواهرزاده و برادرزاده ایشان (به عنوان گروگان)، به پیشنهاد و اصرار من، مجدّداً به خارج بازگشت.
شادروان فرهنگی پس از ترک ایران به جنوب اسپانیا - که آن روزها از ایرانیان ویزا نمی خواست - رفته و «مدرسة ایران زمین» را در آنجا بنیان نهاد.
سرنوشت چنین می خواست که من هم پس از فرار از ایران، به اسپانیا نزد ایشان بروم. پیشنهاد می کرد در جنوب اسپانیا که از دید او رو به پیشرفت است - که گذشت زمان درستی آینده نگری او را ثابت نمود - اقدام به ساختمان و شهرسازی نماییم. البته این کار نیاز به پشتوانه مالی زیادی داشت که امکان تهیه آن آسان نبود.
پس از یک ماه، من به اصرار شادروان شاپور بختیار به پاریس آمدم و در نخستین دیدار پیشنهاد شهرک سازی در جنوب اسپانیا را با نامبرده در میان گذاردم. چون شادروان بختیار با انجام هرگونه برنامة اقتصادی در کنار فعالیت های سیاسی مخالف بود، امکان حمایت ایشان از طرح خانه سازی منتفی شد.
یکی دو ماه پس از آمدن من به پاریس، شادروان فرهنگی به پاریس آمد و دیدارهای مان با شادروان بختیار و شادروان عبدالرحمان برومند برای ایجاد نوعی وحدت و هم آهنگی میان ایرانیان به جایی نرسید. در این سفر، دیداری هم با دکتر آبتین ساسانفر دست داد. نام دکتر ساسانفر را از شادروان داریوش فروهر دبیر حزب ملت ایران را بارها شنیده بودم و نیز از دیدارهایی که برای تشکل جبهه ملی دوم در خانه ایشان در تهران صورت گرفته بود آگاه بودم. ولی نخستین بار بود که این آشنایی صورت گرفت، آشنایی که سپس تبدیل به دوستی عمیق و نزدیکِ بیست و شش ساله شده است.
پس از منتفی شدن امکان شهرک سازی در اسپانیا شادوران فرهنگی با همت و قدرت ابتکار خود در یکی از حومه های آبرومند و زیبای مادرید، مدرسه ای بین المللی بنا نهاد بنام «کالج انترناسیونال اسپانیا». این مدرسه بین المللی که اکنون در آن بیش از ٦٠٠ دانشجو از کشورهای مختلف تحصیل می کنند، مورد توجه و استقبال مردم فرهنگ دوست مادرید و خانواده های خارجی مقیم اسپانیا قرار گرفت.
شادروان فرهنگی اعتقاد داشت که در شرایط کنونی ایران، بهترین کار، گسترش فعالیت های فرهنگی است و زبان را عامل بزرگ بقای ملیّت می دانست.
پس از کشته شدن فرهنگی روزنامه های وابسته به جمهوری اسلامی نوشتند که اپوزیسیون خارج از کشور می کوشد انجام این قتل را به جمهوری اسلامی نسبت دهد.
درست است که برای روشن شدن حقیقتِ آنچه اتفاق افتاده است باید در انتظار رأی دادگاهی شد که بر طبق موازین عدالت تشکیل و پس از رسیدگی و بررسی های لازم نظر خود را اعلام کند ولی شباهت هایی که میان شیوة به قتل رسیدن شادروان فرهنگی با کشته شدن برخی از چهره های برجستة ایرانیان در خارج و داخل کشور وجود دارد این ظن و حتی سوءظن را پدید آورده است که این عمل جنایتکارانه، کار جمهوری اسلامی ایران باشد.
استفاده از کارد و نیز انتخاب یک روز تاریخی برای انجام قتل، دلیلی بر این سوءظن ها می تواند باشد. شادروان فرهنگی درست پیش از روز آغاز سال نو که برای ایرانیان به ویژه ایرانیان زرتشتی بسیار عزیز است، به ضرب کارد از پای در آمد و نیز مشاهده می کنیم برای زنی که به عنوان عامل قتل توسط پلیس اسپانیا دستگیر شده و ضمن اعتراف به قتل، ادعای اختلال حواس کرده است، سه تن از زبده ترین وکلای دادگستری اسپانیا وکالت او را بر عهده گرفته اند. پرسش اساسی در اینجاست چگونه زنی که اختلال حواس دارد می تواند هزینه سنگین پرداخت وکالت آنها را تأمین نماید؟
از دست رفتن شادروان منوچهر فرهنگی، ضایعة بزرگی برای ایراندوستان است. او نه تنها به نام، «فرهنگی» بود، بلکه به جان و به گوهر نیز اهل فرهنگ و معرفت بود.
یاد و نامش گرامی باد!
*- متن سخنرانی هوشنگ کردستانی در مراسم بزرگداشت منوچهر فرهنگی، پاریس، ١٨ آوریل ٢٠٠٨
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen