از چندی پیش بنا بود با دیگر دوستان میهن پرست خوزستانی در روز 29 اکتبر (هفتم آبان ماه) 1387 برابر با روز جهانی کوروش بزرگ در کنار آرامگاه شاهنشاه دادگستر گردهم آییم.2547 سال پیش (539 پیش از میلاد) در چنین روزی فرمان حقوق بشر کوروش بزرگ به گوش مردم ستمدیده بابل و جهانیان رسید.چیزی که تا آنروز در آن دنیای وحشی روی نداده بود. رفتن به پاسارگاد و یادکرد آن بزرگ مرد وظیفه هر ایرانی و غیر ایرانی است که به انسانیت و عدل و داد معتقد است.
به هر روی در این چند روز در آنجا وقایعی رخ داد که دل هر ایرانی میهن پرست را به درد می آورد و همچون گذشته پرسش های بیشماری را در ذهن ها ایجاد می کند؟ چرا باید چنین باشد...و اما در پاسارگاد چه گذشت؟
از همان ابتدای ورود به شیراز فهمیدیم که اداره اطلاعات با برگزاری مراسم بزرگداشت کوروش از سوی انجمن فرزندان آریایی به شدت مخالف است و اجازه این کار را نمیدهد. همچنین به آقای ببراز بازوبندی گفته شده است که افراد بختیاری نباید با پوشش محلی بختیاری (چوقا- شلوار دِبیت و کلاه) در آنجا ظاهر شوند،! با این پیش درآمد ، بامداد هفتم آبان به تخت جمشید رفتیم تا از این بنای بزرگ یادگار شکوه ایران دیدن کنیم .
پس از بازدید غروب همان روز به پاسارگاد رسیدیم. تعداد کم افراد حاضر در آنجا که از روزهای عادی هم کمتر بود جلب توجه می کرد! جو به شدت امنیتی بود و از رفتن ما به درون محوطه از سوی ماموران حراست جلوگیری به عمل آمد و به ما گفته شد که بختیاری ها باید پوشش خود را عوض کنند. این مورد باعث دلگیری شدید "بهرام آبتین مسئول انجمن لربختیاری" شد.
در همان چند دقیقه ای که روبروی درب ورودی پاسارگاد به انتظار پاسخ و همکاری ماموران بودیم مرتب از ما عکسبردای میشد. ماموران حاضر درآنجا به این بهانه که به ما دستور داده شده است از ورود ما به محوطه جلوگیری کردند و گفتند بختیاری ها برای نشان دادن خود و عرض اندام و اغتشاش آمده اند و نباید با پوشش محلی بختیاری وارد محوطه شوند! وهمچنین اجازه نواختن ساز و دهل را ندارند که با این رفتار ناشایست، دوستان بختیاری ما از همانجا با نارضایتی و ناراحتی به اهواز و چهارمحال بختیاری برگشتند. اما گروه 20 نفره ما تصمیم گرفتیم تا فردا صبح صبر کنیم شاید بتوانیم از آرامگاه دیدن کنیم.
پس از گفتگو با یکی از روستاییان برای اقامت شب در آنجا باز هم از سوی ماموران به ما گفته شد که صلاح نیست شب را در روستای پاسارگاد باشیم و ممکن است برای ما مشکل ایجاد شود! به هر ترتیب شب را در 15 کیلومتری پاسارگاد در سعادت شهر گذراندیم و فردا صبح هشتم آبان ساعت 9 جلوی درب ورودی محوطه باستانی پاسارگاد بودیم.
تعداد ماموران لباس شخصی و نیروی انتظامی از روز پیش کمتر بود؛ برای ورود از همه ما کارت شناسایی خواسته شد و نشانی دقیق و حتی شماره تلفن و موبایل ها ما هم یادداشت شد. پس از طی این مراحل به درون محوطه هدایت شدیم و از همانجا 2 سرباز نیروی انتظامی و یک مامور حراست و یک فرد لباس شخصی به همراه ما تا کنار آرامگاه آمدند. نمی دانم قرار بود ما 20 نفر در آنجا چه کنیم که اینگونه هراسان شده بودند.
پس از ادای احترام به پدر ملت ایران کوروش بزرگ تصمیم به خواندن سرود ای ایران داشتیم که از سوی ماموران به ما گوشزد شد حق خواندن هیچ گونه سرود و ترانه و بیانیه ای را نداریم! پس یکی از بانوان همراه ما از دوستان خواست که گرد هم آییم تا به تنهایی و با صدای آرام قطعه شعری را که برای کوروش بزرگ سروده است بخواند که باز هم از سوی سربازان و مامور حراست از این کار جلوگیری به عمل آمد اما ایشان شروع به خواندن شعر کرد تا به بخشی رسید که در آن اشاره می شد "پرچم شیرو خورشیی بی یال و دُم رها شد".
مامور امنیتی که با لباس شخصی و جلیقه در کنار ما ایستاده بود با صدای بلند شروع به فریاد زدن نمود که پرچم شیرو خورشید سی سال پیش آتش گرفت، شیرو خورشید مرد و این جملات را با صدای بلند چند بار تکرار کرد و با کلمات توهین آمیز به حاضرین فحاشی نمود که من (میلاد دهقان) و خانم آریانا و آقای امیر بختیار واکنش نشان دادیم و به ایشان گوشزد کردیم که این حق ماست که بسیار آرام بتوانیم در اینجا شعری بخوانیم و شما حق این برخود را با ما ندارید اما آن شخص به داد و فریاد خود ادامه داد که ما هم به شدت روبروی ایشان ایستادیم و از حق خود دفاع کردیم که در این هنگام تهدید شدیم که از اینجا بیرون نخواهیم رفت؛ شما به ولایت فقیه ،رهبری، و مملکت توهین کردید؟؟؟!!!
پس از تماس تلفنی دو مامور لباس شخصی به نزدیگ آرامگاه آمده خواستار این شدند که آقایان میلاد دهقان، امیر رضا امیر بختیار، آقای خلفی، و بانو آریانا به دفتر حراست بیایند و به این ترتیب ما را با خود به دفتر حراست برده و به مدت 3 ساعت بازجویی کردند. در این هنگام دیگر دوستان ما همراه با خانواده درون اتوبوس منتظر ما بودند. مسئول ارشد حفاظت که درون اتاق نشسته بود شخص محترم و متینی بود و در پی ارائه گزارش درگیری لفظی ما و ماموران به آن فرد لباس شخصی زیر دست خود که با ما برخورد کرده بود گفت ما با عقیده های شخصی این دوستان کاری نداریم.
در مدت زمان بازجویی با یکی از ماموران لباس شخصی که رفتار محترمانه ای داشت گفتگو کرده و دلیل این رفتار آنان را جویا شدم و دریافتم آقایان از بهره برداری های سیاسی از این جریان می ترسند در صورتیکه حرکت ما و بودن ما در آنروز در آنجا به هیچ عنوان جنبه سیاسی نداشت و یک حرکت کاملا فرهنگی و ایران دوستانه بوده است.
این نکته را به صراحت گفتیم که کار ما یک کار فرهنگی است و ما با خانواده صدها کیلومتر آنطرف تر از خوزستان به عشق کوروش بزرگ در اینجا حاضر شده ایم اما خود آقایان با رفتار سیاسی شان باعث برداشت و بازتاب سیاسی گونه این رویدادها می شوند. پس از پرسش و پاسخ های طولانی فیلم دوربین هندی کم ما توقیف شد و تعدادی از عکس هایی که گرفته بودیم از سوی ماموران پاک شد. پس از آن گوشی های موبایل بررسی شدند تا خدای ناکرده از این رفتار آقایان و یا آن شعرخوانی فیلمی گرفته نشده باشد.
به هر روی مشخصات ما به طور دقیق و چندین بار در برگه های کاغذی و کامپیوتر آنجا یادداشت شد و مانند همیشه از چند زاویه مورد عکس برداری قرار گرفتیم .
گفتن کلمه شیرو خورشید چه ایرادی داشت که آن فرد را این چنین بر آشفته کرد؟ متاسفانه افرادی که در آنجا به عنوان مامور گمارده شده اند اندکی از رفتار درست و مدیریت بحران در این موارد آگاهی ندارند و به محض برخورد با چنین شرایطی زود دست و پای خود را گم می کنند و تلاش می کنند با زور و تهدید و فحاشی شرایط را آرام کنند که دقیقا تاثیر معکوس دارد.
چند نفر جوان میهن پرست که از استان دیگر به آنجا آمده اند چه خطری ممکن است داشته باشند که دوستان اطلاعاتی ما این اندازه هراسان می شوند. اگر بر فرض مثال فیلم و عکسی هم از گردهمایی های آنجا پخش شود باید مایه مباهات و افتخارهمگان باشد که این چنین میراث فرهنگی ایران از سوی فرزندانش گرامی داشته می شود. اگر آن مامور هتاک به ما اجازه داده بود شعر خوانده شود هیچ موردی اتفاق نمی افتاد و ما را هم از نوشتن این گزارش معاف می نمود.
اما چرا باید از طبیعی ترین حقوق مان که خواندن شعر و سرود و ادای احترام و بزرگداشت در کنار آرامگاه کوروش بزرگ است محروم بمانیم؟ چرا باید به دوستان بختیاری برای پوشیدن لباس محلی بختیاری که نمادی از فرهنگ ایرانی است ایراد گرفت و از آنها خواست که آنرا عوض کنند و در کجای قوانین ما چنین چیزی وجود دارد.
چرا باید از نواختن ساز و دهل که سازهای محلی ایرانی هستند و برای توریست ها بسیار جذاب خواهد بود جلوگیری شود. چرا در روزهای دیگر این موارد اتفاق نمی افتد و درست در روز کوروش بزرگ باید با این حرکت های غیر فرهنگی روبرو شویم.
اما به هر دلیل و با هر بهانه ای شرم آور است که در روز صدور فرمان حقوق بشر در کنار آرامگاه کوروش هخامنشی نخستین پیام آور حقوق بشر به فرزندانش جفا شود و حقوق شان زیرپا گذاشته شود. در همه این مدت به پاسارگاد و آرامگاه سنگی کوروش که میان داربست های فلزی حبس شده بود نگاه می کردم که چگونه غریبانه در اینجا رها شده است و به این می اندیشیدم که کوروش بزرگ در باره این روزگار چه می گوید و در این روز بزرگ جهانی که مایه سربلندی ایران و ایرانی است به جای شادمانی از حضور ما در کنار خود و اینکه هزاران سال پس از درگذشتش، مردم میهنش به یاد او و در کنار او هستند باید فرزندانش را که کیلومتر ها راه را به عشق دیدار مزارش سپری کرده اند اینگونه دل آزرده بدرقه سازد. کوروش ببین که من و تو در مام میهن چگونه غریب افتاده ایم...!
میلاد دهقان