اگر کسی گفت "سندیکا می خواهیم"باید به دست و پایش زنجیر بست؟
پروانه اسانلو همسر منصور اسانلو یکی از همسرانی است که در طول مدت فعالیت شوهرش در سندیکای کارگران اتوبوسرانی شرکت واحد تهران، همواره در نقش بانویی صبور و بردبار مشکلات و سختیهای راه را بر دوش کشیده است.
او می گوید که در حال حاضر همسرش مدت ۲۵ ماه متوالی در حبس به سر میبرد و این بار به رغم وضعیت جسمی خطرناک و نامساعد اسانلو تاکنون به وی مرخصی درمانی داده نشدهاست. پروانه از مشکلات زندگی شخصی میگوید ولی تاکید میکند که از شوهرش گلایهای ندارد، زیرا او تنها برای احقاق حقوق خود و سایر کارگران و در چارچوب قانون فعالیت کردهاست. چشمان پروانه سر شار از اضطراب است و اگرچه سعی میکند تا نگرانی را در صورت خستهاش پنهان کند، اما وقتی درباره ناراحتی قلبی و یا بخیه چشمهای اسانلو سخن میگوید صدایش میلرزد.
او از رفتار مقامهای مسئول گلایهمند است زیرا در تلویزیون دیده است که رئیس جمهوری ایران در پاسخ به خبرنگاران حاضر در نیویورک تاکید کرد که در ایران زندانیان با حضور وکیل مدافع و به صورت علنی محاکمه میشوند ولی در طی این مدت شاهد چنین رفتاری درابطه با همسرش منصور نبوده است.
پروانه میداند مرخصی حق زندانیان است اما معلوم نیست چرا در طول این ۲۵ ماه و حتی علی رغم بیماری و نیاز مبرم به معالجات پزشکی، حتی یک روز هم به همسرش مرخصی درمانی تعلق نگرفتهاست ؟ نباید در هنگام درمان و یا معاینه پزشکی به او دست بند بزنند و این رفتاری است که اشک را در چشمان او و مادر منصور اسانلو ماندگار کرد.
خانم اسانلو بر اساس اطلاعات در هفته گذشته همسر شما را با دست بند و پا بند به بیمارستان آوردند و پس از معاینه پزشکان بلافاصله به زندان باز گردانده شد. لطفا کمی در رابطه با این اتفاقات توضیح دهید؟
- بلی! بالاخره بعد از یک تاخیر چند ماهه، همسرم را در تاریخ ۳۱ شهریور به بیمارستان لبافی نژاد آوردند. وضعیت انتقال او این بار بی سابقه بود و در ابتدا من و مادرش مشاهده کردیم که اسانلو را با دست بند و پابند به اینجا آوردهاند. این شرایط برای ما خیلی ناراحت کننده بود. البته در ابتدای ورودش به بیمارستان پابند او را باز کردند تا بتواند راه برود. در طول این مدت یکی از بخیههای چشمش چسبندگی پیدا کرده بود و فشار خونش به شکل بی سابقهای تا مرز ۱۴ رسیده بود که بخیه کنترل شد و پزشکان داروهای جدید قلب را تجویز کردند. او حدود ۲ ساعت تحت معالجه قرار گرفت و بلافاصله به زندان رجایی شهر بازگردانده شد.
- آنها تاکید داشتند که منصور باید به صورت مستمر چکاب شود و بنابر این باید او را در نزدیکی بیمارستان نگهداری کرد. زیرا دو تا از رگهای قلبش مسدود شده است و برای کنترل این عارضه باید در مکانی به دور از آلودگی و استرس نگهداری شود. حتی یکی از پزشکان پساز مشاهده دست بند طی نامهای از ریاست زندان خواست تا برای جلو گیری از عارضه قلبی از چنین ابزاری که باعث استرس به بیمار می شود استفاده نکنند.
به خاطر دارم روز سوم شهریور دقیقا زمانی که قرار بود او برای معاینه قلبی و چشم به بیمارستان منتقل شود، بدون اطلاع قبلی به زندان رجایی شهر منتقل شد. بعد از این جریان ما از وضعیت منصور بی اطلاع بودیم تا اینکه خودش در ساعت ۸ همان شب با منزل تماس گرفت و گفت که صبح امروز ماموران بدون اینکه خودش را هم در جریان بگذارند، او را به زندان رجایی-شهر منتقل کردند.
روز چهارم شهریور یعنی یک روز پس از انتقال منصور به زندان رجایی شهر من به همراه مادر و خواهر همسرم به قاضی پروندهاش مراجعه کردیم. ایشان اظهار بیاطلاعی کرد و گفت که در جریان نیست ولی قضیه را پیگیری خواهد کرد. فردای آن روز ما دوباره به دادسرا رفتیم و این بار پس از ساعتها انتظار آقای قاضی را ملاقات کردیم . ایشان گفت که طبق دستور شورای امنیت استان تهران و سازمان زندانها این تصمیم گرفته شدهاست و تنها دلیل هم این بود که آقای اسانلو حرف میزند. من هم گفتم خوب آدم زنده حرف می زند. وقتی شما یک فرد را در زندان نگه می دارید؛ طبیعی است که او برای اینکه تخلیه شود حرف بزند یا حتی اعتراض کند.
عملا در این پروندهها وکلا را دخالت نمی دهند. یعنی وقتی به دادسرا مراجعه می کنند با سردی و بی تفاوتی مواجه می شوند. ولی آنان تا حد امکان تلاش می کنند که از ایشان ممنون هستم.
اوایل کارگران سندیکا به ما سر می زدند و حال منصور را جویا می شدند اما الان مدت یک سال و نیم است که منصور به صورت مداوم در زندان است و کارگران سندیکا و همکاران همسرم هم گرفتار هستند. بچههای سندیکا گرفتاریهای اقتصادی دارند و به دنبال یک لقمه نان می دوند. واقعا توقعی از آنان نداریم اما ای کاش بیشتر تلاش میکردند تا حداقل وضعیت ناگوار رئیس سندیکا به گوش مسئولین قضایی می رسید. اسانلو نماینده کارگران است و برای یک کار جمعی فعالیت کردهاست.
الان وضعیت طوری است که دو یا سه نفر از اعضای خانواده برای تامین هزینههای روزانه کار میکنند. ولی من به تنهایی باید بار هزینههای زندگی را بر دوش بکشم. در این مدت یک سال ونیم که شوهرم در زندان است، مجبورم دو شیفت کار کنم و عملا باید فرصتی را هم که برای پیگیری پرونده همسرم از محل کار مرخصی می گیرم جبران شود. الان پسر بزرگ من نامزد دارد و باید اورا سر و سامان بدهیم اما من به تنهایی از پس این کار برنمی آیم. پسر دوم من هم در دانشگاه قبول شده است و مشکل تامین هزینه تحصیل او هم اضافه شده است. جای اسانلو در بین زندانیان عادی نیست. بر اساس اظهارات همسرم زندانیان عادی در آنجا بروی همدیگر چاقو میکشند و نزاعهای خطرناکی رخ می دهد. آنجا اغلب افراد سیگار می کشند و تهویه مناسب هم وجود ندارد، بلکه هوا داخل اتاقها از طریق پنجرههای زیر سقفها جا به جا میشود. همچنین از ساعت ۲ بعد از ظهر به این طرف هم کسی نمی تواند از هواخوری استفاده کند. دود سیگار برای قلب، ریه و چشم منصور مضر است.
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen